نوآ از یک چیز مطمئن بود: یک اراده قوی فقط با سختی‌ها می توانست متولد شود و شکل بگیرد! اراده یک تهذیب گر مهمترین عنصر در روش ساخت عنصری بود که به این معنی بود که اراده نوآ ضعیفتر از اراده آیور بود. او می‌توانست این را بپذیرد، آیور حاضر شده بود زندگی‌اش را در ازای راهی برای بازپس‌گیری معشوقش دور بیندازد، در حالی که نوآ حاضر نبود تا این حد پیش برود. او برای قدرت هر کاری می کرد، اما حاضر نبود جانش را فدای آن کند، اگر او زنده نمی ماند، قدرت فایده‌ای نداشت. «من می تونم صبر کنم تا ذهنم به رتبه چهارم برسه یا فعالانه به دنبال تجربه بیشتر باشم. خوب، من می تونم هر دوی اونا رو همزمان انجام بدم...» وقتی از آیریس مأموریت‌های موجود را خواست، این افکار او بود. جمع آوری تجربه و امتیاز شایستگی هم به نفع او و هم به نفع کندو بود، که به نظر، بهترین گزینه به نظر می رسید، چون به نظر نمی رسید او بتواند سرعت تمرین خود را بیش از این افزایش دهد. برای آیریس کار زیادی لازم نیست تا وظیفه خود را به پایان برساند، او به سرعت اطلاعات را از طریق روش‌های خود جمع آوری کرد و یک گوی درخشان کوچک را به نوآ داد. نوآ آن را گرفت و با انرژی ذهنی‌اش محتویات آن را بررسی کرد، یک سری اطلاعات در ذهنش ظاهر شد که تمام مأموریت‌های موجود را که کندو صادر کرده بود فهرست می کرد. موارد کم اهمیت به شکار در جزایر پیرامونی مربوط می‌شد در حالی که مهم ترین آنها عمدتاً به نوعی به قاره اشاره می کردند... اسکورت محموله‌های ارزشمند از قاره، تبدیل شدن به فرستادگان برای ایجاد ارتباطات تجاری مطلوب، نفوذ به کشورهای خاص برای ایجاد راه‌های فرار برای شورشیان خود، پر ارزش‌ترین مأموریت‌ها نیز البته خطرناک‌ترین آنها بودند. در آن لحظه بود که نوآ متوجه نام آشنایی شد که مدتها بود به آن فکر نمی کرد. «ایجاد قبیله‌ای در کشور افرانا برای استفاده به عنوان پایگاهی در این قاره... این تصادفیه؟» کشور افرانا پس از فرار نو...