یک کشتی بی‌صدا در دریا بین مجمع‌الجزایر و قاره حرکت کرد. کشتی یک آیتم حکاکی شده بود، ساختارهای روی سطح آن محافظت و حتی نوعی مخفی شدن را از آنجایی که مه وهم انگیزی شکل آن را احاطه کرده بود، ارائه می کرد. نوآ و گروهش بی‌صدا روی عرشه اصلی نشستند، دقیقاً پنهان نبودند اما بهتر بود بدون توجه به قاره برسند. شورش‌ها و ادعاهای استقلال در همه جای این قاره اتفاق می افتاد و سه کشور بزرگ با سرکوب همه کشورهایی که تمایلی به ماندن در مناطق تحت نفوذ خود نداشتند، دوران سختی را سپری می کردند. علت پشت آن رویدادها فتح مجمع‌الجزایر مرجانی بود، می توان حدس زد که نیروهای سه کشور بزرگ بیش از حد مایل به حمله به کشتی متعلق به کندو باشند. البته، با توافقات چهار سال قبل باید از این امر جلوگیری می شد، اما راه‌های زیادی برای پوشش هویت مهاجمان وجود داشت، یکی از آنها این بود که هیچ بازمانده‌ای باقی نماند. به همین دلیل بود که نیروهای کندو ترجیح می دادند در طول سفر خود سکوت کنند و حفاظت از کشتی را به بزرگانی که بر آنها نظارت می کردند بسپارند. مقصد آنها مرز بین منطقه نفوذ امپراتوری شاندال و کشور پاپرال بود، درست در کنار مه عرفانی که آنها را از هم جدا می کرد. نوآ به سوابق کندو دسترسی داشت، اطلاعات مربوط به مه عرفانی چیزی بود که او در زمانی که منتظر بود تا آیریس گروه را برای مأموریت تشکیل دهد، مطالعه کرده بود. بر اساس سوابق، مه در مرز منطقه نفوذ کشور پاپرال، منطقه خطری بود که به نظر می رسید به طور مصنوعی توسط یک موجود قدرتمند در گذشته ایجاد شده بود. با این حال، درست مانند رشته کوه در مرز منطقه تحت نفوذ کشور اوترا، منطقه‌ای داشت که تهذیب‌گران در ردیف انسانی می توانستند با خیال راحت از آن عبور کنند. رشته کوه، شهر اسلیفال را داشت و م...