فصل۸۷۳ - قبول فضای جدید، آسمانی سفید داشت که دائماً نورانی بود و زمینی لاجوردی داشت که حاوی مقادیری از نفس بود. فضا به گونه‌ای بود که تهذیب‌گران انسانی نمی‌توانستند آن را تحمل کند. منظره بسیار عجیب و غریب بود اما کارشناسان گروه نوآ آن ویژگی‌های عجیب را قبلا دیده بودند. زمین لاجوردی یکی از ویژگی‌های نمادین سرزمین‌های جاودانه بود و هر شش‌تای آن‌ها،‌ نور مشابهی را در طرف دیگر شکاف ایجاد شده در هنگام عروج دست راست یزدان دیده بودند. با این حال، برقراری ارتباط با سطح بالاتر سخت بود، به خصوص برای تهذیب‌گران که به دانش موجود در کاخ فانی دسترسی نداشتند. موضوع بی‌هوشی نبود. کارشناسان آنجا نمی‌توانستند سریع‌ترین و معقول‌ترین قضاوت را انجام دهند؛ زیرا آنقدر باورنکردنی بود که حتی نمی‌توان درباره آن فکر کرد. البته این برای نوآ و دو شیطان دیگر صِدق نمی‌کرد. هر سه مجسمه‌ای را دیده بودند که معمار آسمانی را نشان می‌داد. یک کره بزرگ‌تر در آن ساختار وجود داشت و رنگ آن از همان سفید خالصی بود که اکنون آسمان را پر کرده بود. دست‌راست یزدان آن ارتباط را برقرار کرده بود؛ برای همین فکر کردن به آن امکانِ دیوانه‌کننده برایشان راحت‌تر بود. شیطان پرنده پرسید: « این یه کپی جاه طلب‌تره؟» نوآ سریعاً این فرضیه را رد کرد و گفت: «یزدان امپراتوری باید خیلی بزرگ‌تر از اون باشه و این امپراتوری شاندال تازه در دوره‌ای که اون رفت ظاهر شده بود. تاریخ‌ها به هم نمی‌خوره.» هر سه نفر تصور مبهمی از زمان زندگی معمار آسمانی داشتند. طبق اسناد به‌دست آمده در کاخ فانی، او شش هزار سال پیش عروج کرده بود و امپراتوری شاندال در آن دوره تنها چند قرن قدمت داشت. نوآ و شیطان‌ها، محدودیت موجودات آسمانی را نمی‌دانستند اما اطلاعاتی که در اختیار داشتند که این معنا را می‌داد که جواب به مسیر دیگری منتهی شود. این احتمال وجود داشت که یزدان امپراتوری با معمار آسمانی تعامل داشته باشد، اما آن بُعد سفید متعلق به او نبود. البته این‌ها فقط یک فرضیه بود. هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌دانستند یزدان امپراتوری وقتی ناپدید...