تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1070
فصل 1070. دره
«همه چیز خوبه؟» نوآ خواست تا وضعیت جون را بررسی کند. او نمیدانست که مدار کامل چگونه کار میکند، بنابراین فقط معشوقش میتوانست تأیید کند که این روند به خوبی پیش رفته است.
جون در حالی که روی پایش بود خودش را کش و قوسی داد و سپس به سینهاش نزدیکتر شد و با فشار دادن دهانش به کمر در معرض دید او پاسخ داد. «من فقط نیاز به استراحت دارم. کمی بهم زمان بده و بعد ولت میکنم.»
نوآ در حالی که معشوقش به خواب رفته بود موهایش را نوازش کرد. برای تهذیبگران در آن سطح به ندرت پیش میآمد که بخوابند، اما بدن جون به حدی اذیت شده بود که نمیتوانست به طور طبیعی بهبود یابد. او نیاز به استراحت کامل داشت تا به اندامهای بهبود یافتهاش عادت کند.
جون معمولی صحبت نمیکرد. او میدانست که نوآ نقشههای دیگری در سر دارد. بسیاری از مناطق غنی در داخل قلمرو خانواده الباس وجود داشت و او به دلیل قدرتش میتوانست به همه آنها دسترسی پیدا کند.
با این حال، او میخواست که آن دو برای لحظهای در آن موقعیت بمانند و نوآ فقط توانست با درخواست او موافقت کند. آنها تا آن زمان مضطرب بودند و میخواستند قبل از اینکه دنیا مشکلات را بر آنها تحمیل کند، از آن لحظه صلح لذت ببرند.
نوآ به معشوقش خیره شد و به نفسهای او گوش داد. دیدن جون در خواب یک موقعیت نادر بود و او میخواست او را قبل از بازگشت به میدانهای جنگ حفظ کند.
هوشیاری او در یک نقطه گسترش یافت و سی و هفت دوباره بدون هیچ صدایی در اتاق ظاهر شد. نوآ فقط کافی بود نگاهی به خودکار بیندازد تا او را وادار کند سرش را تکان دهد و بالشی را از جایی احضار کند.
نوآ با احتیاط پایش را با بالش عوض کرد و به سمت خروجی اتاق حرکت کرد. جون نیاز به استراحت داشت، اما او به اوج خود بازگشته بود و نمیتوانست این شانس را رها کند.
قبل از اینکه ببیند هایو به کمک نیاز دارد یا منابعی وجود دارد که ممکن است نظرش را جلب کند، باید از جایی دیدن میکرد. تمرین او باید کمی بیشتر صبر کند.
نوآ قبل از روبرو شدن با دو شیطان که در کنار درب خروجی نشسته بودند، به خودکار دستور داد: «لحظه به لحظه وضعیتشو چک کن. شما دوتا خوش بگذره.»
شیاطین لبخندی...
کتابهای تصادفی

