تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1122
فصل 1122 1122. مرکز
پادشاه الباس هنگام بازگشت نوآ هیچ احساسی نشان نداد، اما زیردستانش نتوانستند از او تقلید کنند.
شاهزاده دوم به نوآ نگاه کرد و لبخند زد. او واقعاً از اینکه نوآ هنوز زنده است و توانسته بود راه بازگشت به گروه را پیدا کند خوشحال به نظر میرسید.
در عوض، شاهزاده و شاهدخت اول حالت خوبی نشان ندادند. آنها نوآ را دوست نداشتند زیرا او امیدوارکنندهترین رتبه 6 جدید در جهان بود. گم و گور شدن او در آنجا میتوانست بسیاری از مشکلات آینده آنها را حل کند.
نوآ به نگاههای خیره اهمیتی نمیداد. او بازگشت را انتخاب کرد زیرا بدون اطلاعات پادشاه الباس از موفقیت در این مأموریت مطمئن نبود.
با این حال، رهبر سلطنتی تنها کسی بود که چیزی را فاش نکرد، بنابراین او میخواست ماموریت را ادامه دهد. اتلاف وقت بیشتر در آن محیط خصمانه فایدهای نداشت.
رتبههای دیگر نیز همین احساس را داشتند. آنها میخواستند از شر آخرین نگهبان هم خلاص شوند و هر چه زودتر به سطح برگردند.
پادشاه الباس گفت: «بیایین حرکت کنیم.» او حال و هوای گروه را درک میکرد و میخواست به قوانین خامی برسد که به سرعت جذب شوند. وضعیت او کاملاً بهتر بود زیرا آیتمهای نوشته شده او در لیگ برتر بودند، اما او آن مکان را همانند دیگر همراهانش دوست نداشت.
روزهایی که برای قدم زدن در مناظر یکسان سپری میشد بازگشتند. زمین تفاوتهای جزئی در چیدمان خود نشان داد، اما گروه به سرعت از آن نیز خسته شدند.
تشعشعات ماگما با نزدیک شدن به مرکز زمین شدیدتر شد و مقاومت در برابر اثرات فلز سلطنتی با پیشروی آنها سختتر میشد.
وجود آنها به سمت ادغام با زمین کشیده میشد و قصد داشت فراتر از حد خود گسترش یابد. حسی که در اثر تماس مستقیم آنها با فلز ایجاد میشد، آنقدر وسوسهانگیز بود که برخی از رتبه 6 ها مجبور بودند هر از چند گاهی در ماگما استراحت کنند.
از زمانی که محدودیت دیدشان افزایش یافت، حتی این امر هم غیرممکن شد. با نزدیک شدن به مرکز صفحه، حتی پادشاه الباس هم نمیتوانست بیش از 12 متر را ببیند.
نفوذ فلز سلطنتی شروع به تأثیر بر کل منطقه بالای خشکی کرد. حتی با روشهای ساده برای جلوگیری از گم شدن، تهذیبگران نمیتوانستند این احساس فریبنده را متوقف کنند.
منظره در نهایت تغییر کرد. گروه سالها پیاده روی کرده بود تا سرانجام به مرکز رسید و این منظره فراتر از تصور آنها را شگفت زده کرد.
خشکی تمام نشد. از مرکز به سمت ورودی مخفی دیگری از منطقه وصل شده بود با این حال، ماگمای زرد نمیتوانست به آنجا برسد. فقط رو...
کتابهای تصادفی



