تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1311
فصل 1311 1311. دشمنان
-چطور میتونه به این راحتی حرکت کنه؟
نوآ وقتی دید که زک بالای سرش شناور بود، تعجب کرد.
به نظر نمیرسید که زک نسبت به سطح تهذیب خود نگران باشد، و نوآ این ویژگی را بسیار عجیب میدید، زیرا سطح تهذیب او در مرحله گازی قرار داشت. نوآ حدس زد که زک آیتم یا تکنیکی دارد که به او اجازه میدهد نور سفید را نادیده بگیرد.
ذهن نوآ و زک پس از اینکه مطمئن شدند که قصد بدی نسبت به هم ندارند، به آرامی به هم نزدیک شدند. این دو آگاهی به انتخاب زبانی که برای مکالمه پیش رو استفاده میکنند، توجه کردند و بلافاصله پس از آن از هم جدا شدند.
زک شروع به صحبت کرد: «باید بگم که، قدرت جنگی تو من رو به شدت تحت تاثیر قرار داده. حیف شد که همنوعات نمیتونن به ما بپیوندن.»
نوآ پاسخی نداد و چهرهاش هیچ احساسی نسبت به این سخنان نشان نداد. با این حال، وقتی فهمید که زک از وضعیت دورگهی او اطلاع دارد، ذهنش سردتر شد.
نوآ در ذهن خود نتیجه گرفت: -احتمال داره جنگیدنم رو تماشا کرده باشه.
و این فکر او را بسیار نگران کرد.
اگر فرضیه او درست بود، پس همه میدانستند که آن منطقه یک منطقه فرود است. زک مطمئناً دیده بوده که او به تازگی از یک سرزمین پایینتر صعود کرده است، و این نشان میدهد که مراکز قدرت نوآ تنها در ابتدای رتبه هفتم قرار دارند.
البته در رابطه با نوآ قضیه کمی متفاوت بود. ذهن و دانتیان او اساساً در ابتدای رتبه هفتم بودند، اما بدن او شروع به پیشرفت کرده بود. همچنین او سیاهچاله را داشت که در آن شرایط میتوانست برگ برندهاش باشد.
زک در حالی که یک قرص سفید را از حلقه فضایی خود بیرون میآورد، ادامه داد: «من نمیخوام هیچ مشکلی ایجاد کنم. اسم من زک فورداله. من بخشی از شهر کریستالم و وظیفم اینه که مطمئن شم موجوداتی که به تازگی صعود کردن تهدیدی برای ارتش انسانی نیستن. به همین خاطر هم ازت میخوام که قسم بخوری تهدیدی برای ما نمیشی.»
نوآ همچنان که به بازرسی آن تهذیبگر ادامه میداد ساکت ماند. او همچنان به سرکوب احساساتش ادامه داد، اما سردی که از چهرهاش بیرون زده بود، با شنیدن این کلمات شدیدتر شد.
زک هم دیگر صحبت نکرد. او حرف خود را گفته بود، بنابراین همه چیز به نوآ بستگی داشت. زک با موجودی که هنوز به جناح آنها نپیوسته حرف دیگری برای گفتن نداشت.
«یا؟» نوآ سرانجام پرسید و زک...
کتابهای تصادفی
