تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1390
فصل 1390: اردوگاه
نوآ چیز عجیبی یا غیرمعمولی را حس نکرد. همان حالت ساده که با جردن رد و بدل کرد، باعث آن شد که او لژیون را از منظری ببیند که قبلاً آن را در نظر نمیگرفت.
انسانها و جانوران جادویی نمیتوانستند چنین تاثیری بر او بگذارند. فقط دورگهها بودند.
این اقدام کمتر از یک لحظه به طول انجامید، اما نوآ را وادار کرد تا در مورد حرفهای گریس تجدید نظر کند. او حقیقت را گفته بود و نوآ فقط اکنون میتوانست آن را بفهمد که زندگی در میان موجوداتی مانند خود را حتی برای یک لحظه هم که شده تجربه کرده است.
این افکار باعث نشد که نوآ حاضر شود میل خود به آزادی را رها کند، اما او را وادار کرد که تا در افکارش درباره لژیون جدید نظر کند. او اکنون تمایل بیشتری به داشتن آن سازمان به عنوان متحد خود داشت.
شیطان آسمانی نمیتوانست بفهمد که نوآ به چه چیزی فکر میکند، و حتی جون هم برای فهمش باید تلاش میکرد. احساس تعلق به گونهای که حتی به آن فکرهم نمیکرد، نوآ را عمیقا شگفت زده کرد.
نوآ قبل از پیروی از شیطان آسمانی، که از قبل شروع به راه رفتن به سمت کوه کوتاه کرده بود، فکر کرد: «اون وقت همه این احساس رو دارند. امیدوارم کاری علیه من انجام ندهند. حیف است که آنها را نابود کنیم.»
آن دو در آن سوی کوه قدم زدند و اردوگاهی در دیدشان آشکار شد. چادرهای ساده ساخته شده از مواد درجه 7 از زمین رشد کرده و دورگههای بسیار بیشتری از حد انتظار را در خود جای میداند.
تیمی که قبلا دیده بودند تنها بخش کوچکی از کل جوخه بود که به دیدار آنها آمده بودند. نوآ میتوانست بیش از سی دورگه در سطح گازی، دوازده در سطح مایع و پنج دورگه در سطح جامد را با آگاهی خود بشمارد.
-اونها چطور تونستند از آگاهی من مخفی بشن؟
نوآ تعجب کرد، اما ناگهان بوی ضعیفی به مشامش رسید که همه چیز را مشخص کرد.
این عطر ابری نامرئی ایجاد کرد بود که کل اردوگاه را میپوشاند و روی لباس دورگهها باقی ماند بود. برای نوآ سخت بود که توجه خود را به موجوداتی که در آن منطقه حاضر بودن جلب کند، اما این مانع او نشد که منبع این توانایی را مشخص نکند.
بو از بزرگترین چادر میآمد. یکی از دورگههای سطح جامد آن را قرار داد بود و با این توانایی کل اردوگاه را پنهان کرده بود.
دورگههایی که با هم علیه ن...
کتابهای تصادفی


