تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1418
فصل 1418: عزیمت
سائول از میان دفتر حکاکی شده فریاد زد: «قبل از مزایده چی بهت گفتم؟! اون از خانواده سیلبیرده! اونا تقریباً همهی کتابخونه های سرزمین جاویدان رو کنترل میکنن. هیچ میدونی چقدر ثروتمندن؟!»
نوآ بدون توجه به فریادهایی که از دفتر حکاکی شده اش میآمد پاسخ داد: «بهم یکم پول قرض میدی یا نه؟ من منابع کافی برای دو برابر کردن این قیمت رو دارم. مجبورم نکن ازشون استفاده کنم.»
دان و جردن با شنیدن تعامل ذهنی بین نوآ و سائول نتوانستند خنده خود را مهار کنند. صحنه قبلی باعث شده بود که آنها بخشی از نجابت خود را از دست بدهند، اما آن گفتگو وضعیت را به سطح دیگری رساند.
سائول به سرعت تسلیم شد و مقداری پول از طریق پنل اتاق نوآ فرستاد:« لعنتی! بفرما! سنگهای روح لعنتیت رو بگیر. به نفعته که زیر توافق قبلیمون نزنی. میدونی که ما به بخش اول ارث سازنده بزرگ نیاز داریم.»
نوآ قبل از ذخیره سنگ های روح و دفترچه حکاکی شده پاسخ داد: «خیلی ممنون!»
بخش اول میراث سازنده بزرگ نحوه ایجاد هسته های جعلی و پایه کارگاه را توضیح میداد. خانواده بالرو میتوانست جایگزین مناسبی برای هستهها اختراع کند، اما نمیتوانست این تکنیک را بدون اطلاع از نحوه عملکرد آن کامل کند.
وقتی که آنها جدا بودند نوآ حدس زده بود که قسمت اول ارث کمی مهمتر از بقیه است، اما او تنها پس از اینکه سائول سنگ های روح را به او قرض داد توانست این مسئله را تایید کند. این امر برتری او را در معامله تضمین میکرد و او را مطمئن کرد که شمشیر نفرین شده را به دست خواهد آورد.
ایتان نمیدانست در برابر عملکرد نوآ چه واکنشی نشان دهد. او آن حرکت را به عنوان یک توهین تلقی کرد، حتی اگر نوآ فقط میخواست عزم خود را برای به دست آوردن آن آیتم ابراز کند.
تهذیبگر خانواده سیلبیرد وقتی گفت که این پول از ثروت شخصیاش آمده است، دروغ نگفته بود. برای خرید یک کالای سطح بالایی معیوب محدودیتی وجود داشت و او پس از آخرین تعامل چهره خود را از دست داده بود.
ایتان در نهایت در حالی که بلند میشد، تعظیم مودبانه ای به سمت اتاق نوآ انجام داد و گفت: «من کالا رو به شما واگذار میکنم.»
ژست او باعث قدردانی حضار شد. ایتان توانسته بود حتی پس از اتفاقی که افتاده بود آرام بماند. با این حال، نوآ در طول زندگی خود با اشراف کافی ارتباط برقرار کرده بود تا بداند چه زمانی کسی نیات خصمانه خود را پنهان میکند.
مزایده در آن نقطه به پا...
کتابهای تصادفی

