تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1446
فصل 1446: تیغه
نوآ در دنیای تاریک فریاد زد: «خودت رو معرفی نکن!»
دستش روی دسته سیاهی بود که از سینه اش بیرون میآمد. شمشیر نفرین شده به محض احضار نوآ خود را اعلام کرده بود. صدای آن حتی از ماده تاریک بیرون زده بود.
چارلز متوجه نشده بود که چه اتفاقی افتاده است، اما نوآ به هر حال شمشیر نفرین شده را سرزنش کرد. او نمیتوانست اجازه دهد که سلاح در هر جنگی خودش را اینگونه اعلام کند. بهتر بود که الان این عادت را از بین میبرد
شمشیر نفرین شده ساکت شد و نوآ پس از حس کردن پشیمانی آن، موضوع را رها کرد. تیغه را از واقعیت خارجی بیرون کشید و محکم در دست راستش گرفت.
نوآ پس از آموزش با شمشیر مقدس، اداره دوتایی خود را کنار گذاشته بود. تکنیک های کارشناس او را ملزم به استفاده از چندین سلاح نمیکرد. با این حال، زمان آن رسیده بود که از آن هنرها فاصله بگیرد.
نوآ شمشیر مقدس نبود. آموزش کارشناس برای یکپارچه سازی فردیت اش مفید بوده اند، اما او اکنون باید در مسیر دیگری حرکت میکرد. قانون او همین الان هم هماهنگ بود. نوآ بالاخره میتوانست از اوجی که از طریق آن هنرها به دست آورده بود، پیشی بگیرد.
سایه های قرمز در میان دریای ذهنی نوآ شروع به درخشیدن کردند. خونخواهی او به آرامی در افکارش نفوذ و میل شدید به کشتن چارلز ذهنش را پر کرد.
غرایزش به آن خونخواهی واکنش نشان دادند. آرزوهایی که نوآ پس از پیشی گرفتن از وضعیت دورگه شدن رها کرده بود، به او بازگشتند و سعی کردند کاری کنند که کنترل بدنش را از دست بدهد.
نوآ خود را مانند یک حیوان گرسنه احساس میکرد، با این تفاوت که او به جای غذا، خون میخواست. او میخواست هر چیزی را که زنده است بکشد. که هر موجود زنده ای را در مسیر خود از هم بدرد.
البته، این اولین باری نبود که او شمشیر نفرین شده را بیرون میکشید. نوآ قبلاً تأثیرات آن را آزمایش و در مدیریت آن تجربه کسب کرده بود. اجازه نداد ذهنش طعمه خونخواهی شود. او به حالتی تقریباً دیوانه وار رسید، اما کنترل بدن خود را حفظ کرد.
نوآ در ذهنش دستور داد: «همه برن بیرون.» و همراهانش دستورات او را انجام دادند.
دنیای تاریک نیز اطاعت کرد. طرح متفاوتی در ذهن نوآ به وجود آمد. اژدهایان از بین رفته در هم شکستند و به رشتههایی از ماده تاریک تبدیل شدند که کارگاه از آن برای خلق یک جانور متفاوت استفاده می کرد.
سر اسنور از دنیای تاریک بیرون زد تا پرتو تاریک خود را پرتاب کند. چارلز انگشتانش را تکان داد و با ضرباتش، حمله را خنثی و همراه خونی را ...
کتابهای تصادفی

