تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1551
فصل۱۵۵۱. فرار
آسمان دائماً سرزمینهای جاودانه را روشن میکرد. نایت هرگز پیشی نگرفت و تنها در چند منطقه منحصربهفرد لحظات تاریکی وجود داشت.
موجوداتی که تمام عمر خود را در سطح بالاتری گذرانده بودند هرگز نایت را به درستی تجربه نکرده بودند. آنها حتی نمیدانستند که چه شکلی است. آنها فقط داستانهایی در مورد آن از کسانی که از سرزمینهای مرگبار صعود کرده بودند شنیده بودند.
پس از گذراندن هزاران سال در سرزمین جاودانه، نایت را به آرامی فراموش کردند. آنها در نهایت پذیرفته بودند که دیگر هرگز به آن مناظر نگاه نخواهند کرد.
بعد از اینکه نوآ آخرین حملهی خود را آغاز کرد، سفیدی رنگ بازگشت. منحصر به فرد بودن او باعث تمام ویرانیهایی شد که ضربات قبلی او در بدن بهشت انباشته شده بود.
انفجاری که پس از حمله ایجاد شد، مجموعهای از صاعقهها را در هم شکست و انرژی را در داخل آن شکل تهدیدآمیز پراکنده کرد.
از بین بردن بهشت نهتنها تخلیه عظیم انرژی ایجاد کرد. آن شخصیت تجسم بسیاری از قوانین جهان بود، بنابراین شکست آن، راه را برای جاهطلبی نوآ هموار کرد.
امواج سیاه انرژی در آسمان گسترش یافت و تقلید کاملی از نایت ایجاد کرد که نوآ به یاد میآورد. جرقههای دستنخوردهی اندکی که در میان آن سیاهی شناور بودند، حتی توانستند ستارهها را نشان دهند.
تماشاگران نمیدانستند که چگونه به آن صحنه واکنش نشان دهند. سرزمینهای جاویدان، روشن و تاریک شده بود. نوآ نایت را مجبور کرده بود که بر آن منطقهی ویران شده فرود آید.
نوآ در حالی که در سیاهیای که آسمان را پر کرده بود غسل میکرد، فکر کرد: «میبینم وجود من میتواند نسخهای متضاد از آسمان سفید ایجاد کند. آسمان و زمین سعی میکنند همه چیز را با نور خود روشن کنند، اما من میتوانم تاریکی را بیاورم.»
امواج انرژی که پس از انفجار بهشت در آسمان پخش شده بود، آسیبی به نوآ نرساندند. به محض اینکه قانون او جایگزین معانی واقعی جهان شد، آنها به بخشی از انرژی او تبدیل شده بودند.
آن تکه از آسمان، بخشی از وجود او بود. این گسترش جاهطلبی نوآ بود.
نوآ چشمانش را باز کرد و جرقههای کوچکی که در میان آن سیاهی شناور بودند کمکم ناپدید شدند. آنها شبیه ستارههایی بودند که طعمه غلیظترین تاریکی شده بودند. نوآ با تماشای آن صحنه تقریباً احساس روشنی کرد.
«تاریکیای که میتواند ستارهها را ببلعد.» نوآ قبل از اینکه دوان لونگ و نایت در کنارش ظاهر شوند زمزمه کرد.
نایت در مقابل بهشت نتوانست کار زیادی انجام دهد. درون آن بدن سفید برای پتروداکتیل بسیار خطرناک بود. موجو...
کتابهای تصادفی



