فصل 1614: گروه بی پروا زنبورها قویتر از موش‌ها بودند، به‌ویژه پس از آن‌که تأثیر چشم‌های درخشان بدن‌شان را مجبور به تکامل کرده بود. با این حال، آنها از نظر قدرت بدنی و دفاع ذاتی پایین‌تر از میانگین باقی مانده بوده‌اند. نوآ می‌توانست به راحتی آن موجودات را سلاخی کند. حتی نمونه‌های رده بالایی هم نمی‌توانستند او را تهدید کنند. فقط زنبورهایی که در آستانه رسیدن به قله هشتم بودند توانستند با ضربات او سازگار شوند. ماده ناپایدار بدن او را به یک سلاح کامل تبدیل کرد. شمشیر شیطانی قدرت بدنی او را افزایش داد و ضرباتش را به سلاح‌های مرگبار تبدیل کرد. انگل هاله خورنده خود را با تکنیک‌های نوآ در هم آمیخت و به آنها قدرت بسیار بیشتری داد. اسنور و سایر همراهان نیز به بیرون آمدند. آنها نمی‌توانستند از پس نمونه‌های رده بالایی بر بیایند، اما می‌توانستند با موجودات رده متوسط مبارزه کنند و شکستشان دهند. نوآ کل ارتش را حساب کرد و تلاش‌هایش در درون ازدحام باعث شد که همراهانش از فشار زیادی خلاص شوند. الکساندر به‌سرعت از رویکرد او تقلید کرد در حالی که ویلفرد و دورگه‌های دیگر پشت سر ماندند تا هر زنبوری را که موفق می‌شد از آن دو هیولا عبور کند، کنترل کنند. نبرد تماشایی بود. کل گروه زنبورها تلاش می‌کردند ارتش دشمن را در بر گیرند، اما نوآ و دیگران هرگز عقب‌نشینی نکردند. آنها با آن موجودات جنگیدند و میدان جنگ را با اجساد معلول پر کردند. نوآ تصمیم گرفت هنگامی که به اندازه کافی جانوران جادویی در اطرافش جمع شدند، به شعله‌های آتش خود تکیه کند. حتی جاه طلبیش افزایش یافت تا توانایی ذاتی خود را تقویت کند و به آن قدرت کافی برای کشتن موجودات رده متوسط ​​در چند ثانیه بدهد. هر بار که شعله‌های کوچک با بدن نوآ در هم می‌آمیختند، موج عظیمی از انرژی در درونش جاری می‌شد. جانوران جادویی رده متوسط باید سالها کار کنند تا به این انرژی عظیم دست یابند، اما نوآ به‌سختی به آن توجه می‌کرد. بدن او حاوی مقدار دیوانه کننده‌ای از قدرت بود. قدرتش فراتر از آن چیزی بود که موجودات رده متوسط ​​می‌توانستند از آن استفاده کنند، و نیازهای او با قدرت آن مطابقت داشت. نوآ هر جانور جادویی رده متوسط و پایین‌تری که وارد محدوده‌اش می‌شد، می‌سوزاند اما هیچ افزایش قدرتی احساس نمی‌کرد. بدن او گودالی بی‌انتها بود که در آن موج عظیم انرژی هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. اوضاع آن‌قدر متشنج بود که نمی‌توانست به آن جزئیات فکر کند. نوآ خود را محدود کرد تا آن احساسات را حفظ کند و در عین حال ...