فصل 1618: پیشخوان سازنده بزرگ حتی با اینکه حرکاتش کند شده بود مراکز قدرت دیگری را اضافه نکرد. به­نظر می­رسید قدرت او به مرزهای خود رسیده، اما ارشد همچنان چکش خود را به چرخش درمی‌آورد و لبخند می‌زد. از سوی دیگر، چشم درخشان حالت ناخوشایندی داشت. مزایای ذاتی‌ای که توسط بدن دورگه‌اش به ارمغان می‌آمد، به­آرامی کفه‌های نبرد را کج می‌کرد، اما او نسبت به کل وضعیت بسیار آزرده بود. چشم درخشان معتقد بود که شکل فعلی او به کمال نزدیک می‌شود. از نظر تئوری، او باید از نظر قدرت از همه موجودات دیگر در جهان پیشی می‌گرفت. با این‌حال، نفوذ او نتوانست به سازنده بزرگ آسیب وارد کند، و حتی قدرت بدنی برترش نتوانست جراحاتی را بر بدن غول­پیکر او بگذارد. این نبرد داشت به باور او آسیب می‌رساند. مسیر او آنطور که فکر می­کرد بی‌نقص نبود. حتی یک تذهیب‌گر رتبه 9 که تازه به زندگی بازگشته بود، می‌توانست به‌راحتی او را سرکوب کند. نوآ و دورگه‌های دیگر، دیدگاه متفاوتی از وضعیت داشتند. سازنده بزرگ در مجموع قوی‍تر از چشم درخشان به­نظر می‌رسید، اما او می‌توانست از مزایای ذاتی خود برای جبران این تفاوت در قدرت استفاده کند. نبرد نسبتاً مساوی بود و هیچ­کس نمی‌توانست حدس بزند چه کسی پیروز می‌شود. با این‌حال، نوآ و هیبریدهای دیگر می‌توانستند متوجه شوند که چگونه با ادامه مبارزه، مزایای چشم درخشان اهمیت بیشتری پیدا می­کرد. افکار بی‌شماری از ذهن نوآ گذشت، اما هیچ‌کدام از آنها امکان دخالت در دعوا را ایجاد نمی‌کرد. نوآ می‌دانست که در میان آن ارشدان جایی ندارد، بنابراین خود را به مطالعه آنچه که حواسش موفق به ثبت آن می‌شد محدود کرد. توانایی اضافه کردن مراکز قدرت به صورت خودخواسته جالب بود، اما نوآ نمی‌دانست که آیا می‌تواند چیزی مشابه ایجاد کند یا خیر. در عوض، نفوذ چشم درخشان چیزی شبیه جاه‌طلبی او داشت. قوانین آنها تفاوت‌هایی داشت. تغییر ساختارهای چشم درخشان غیرطبیعی بود، درحالی­که جاه‌طلبی نوآ ماده را مجبور می‌کرد تا پتانسیل واقعی خود را بیان کند. هنوز نوآ احساس می‌کرد که پس از مشاهده این نبرد می‌تواند کاری انجام دهد. نوآ درحالی­که نور، منظره را روشن می‌کرد فکر کرد _'شاید بتونم بخشی از هاله خورنده انگل رو با قانون خودم ترکیب کنم.' سازنده بزرگ دیگر به‌ندرت موفق به ضربه زدن به چشم درخشان میشد. دورگه اکنون قادر بود از هر چیزی که به سمت او پرواز می‌کرد، جاخالی بدهد. حتی ارتش عروسک‌ها نمی‌توانستند بدون کمک اربابشان او را مهار کنند. ضربات او حمله سازنده بزرگ را مختل کرد. هر زمان که پاهایش به پوستش برخورد می‌کرد، چش...