فصل 1634. مزه نوآ و جون نگذاشتند غم و اندوه پیش آمده، آنها را از آماده شدن برای مأموریت‌هایشان باز دارد؛ در عوض این چند سال باقی مانده را صرف تمرین کردند، اما در کنار یکدیگر. پادشاه و لوکا با سازمان‌های انسانی ارتباط برقرار کردند و از آنها برای این مأموریت صد سال وقت گرفتند. همه متخصصان مشغول تمرین، بالا بردن مهارت‌هایشان و آماده سازی توانایی‌های نجات بخش‌شان بودند. در هر مأموریتی هر چیزی می‌توانست باعث مرگ شود؛ حتی خود آسمان‌ها و زمین هم تله‌هایی برای آنها قرار می‌داد. حتی برای نوآ و بقیه هم همینطور بود؛ آنها نمی‌دانستند که سازمان‌های انسانی چه نقشه‌ای برای آنها کشیده، آیا همه این‌ها تله است یا سازمان‌های مغرور انسانی آنقدر ذلیل شده‌اند که افراد قدرتمندشان از عهده این کار برنمی‌آیند؟ از طرفی نگرانی دیگری هم وجود داشت؛ در صورت درستی ادعای سازمان‌های انسانی، خطری که در آن طرف سرزمین جاودانه وجود داشت به مراتب تهدید کننده‌تر بود. نوآ در این مدت کوتاه نتوانست توانایی‌های نجات بخشش را توسعه و پیشرفت چشمگیری دهد، همینطور همراهانش؛ آنها از قبل به فرم نهایی خود رسیده بودند. هنر شمشیر او فوق‌العاده بود و مراکز قدرتش هیچ نشانی از صعود نشان نمی‌داد. با این حال نوآ از زمان مبارزه‌اش با "سازنده بزرگ" و "چشمان فروغین" چیز دیگری در ذهن داشت؛ هاله خورنده انگل شگفت‌انگیز بود؛ انگل با جذب موادی ارزشمند می‌توانست قدرتمندتر شود، البته که رِنج و برد این توانایی کوتاه بود و نوآ فقط می‌توانست از آن برای حملات برشی معمولی خود استفاده کند. اگر از سمت دیگر به قضیه نگاه کنیم بیشتر هدر دادن پتانسیل و قدرت انگل بود؛ این شکل شیطانی یک موجود زنده به تنهایی می‌توانست با موجودات قدرتمندی رقابت کند. استفاده از چنین موجود قدرتمندی به‌عنوان یک تقویت کننده اصلاً نمی‌توانست قدرت واقعی آن را بیرون بکشد و عملاً پتانسیل او هدر می‌رفت. در طرف دیگر چشمان فروغین الهام بخش نوآ بود، فرم شیطانی او به دلیل ادغام طلسم‌ها به خودی خود ماهیتی زهراگین داشت و به صرف تئوری می‌توانست به‌عنوان یک حمله با دامنه‌ای بزرگتر عمل کند. با این حال انگل، همکاری که هیچ، کار شکنی می‌کرد؛ انگل فقط به دنبال جذب انرژی نوآ بود. نوآ می‌خواست با انگل ارتباط برقرار کند با این حال با بی‌اعتنایی او روبه رو میشد و انگل به جذب انرژی ادامه می‌داد. در نهایت نوآ تصمیم گرفت به وسیله دیگر همراهانش او را تحت کنترل در بیاورد، او به همراهنش گفت: «قبل از اینکه سینم رو بشکافم و خودم این احمق رو...