فصل 1644: شیطان قوانین علیه نظام آسمان و زمین طغیان کردند. جهش‌های طبیعی قبل از شروع مبارزه با جهش‌هایی که تغییر نکرده بودند، به معنای واقعی‌شان اتفاق افتادند. جهان تحت آن فرآیند دگرگون شد. زمین متلاشی شد و تکه‌های بزرگ به آسمان بلند شد. هوا چگالی غیرطبیعی پیدا کرد و در زیر دشت فروریخته جمع شد. مصیبت‌های متعدد آسمانی نیز ظاهر شد، اما جهت رعد و برق آنها، همه¬جا را فراگرفت. پادشاه الباس درحالی¬که کنجکاوی در چهره‌اش پدیدار بود، پرسید: «چی می‌تونه باعث این آشفتگی بشه؟» شاه الباس کنترلی بر آن رویداد نداشت. قانون او در مقابل آن صحنه دیدنی خودبه¬خود عمل کرده بود. سایر ارشدان نیز واکنش‌های مشابهی داشتند. امواج ذهنی آنها در محیط پخش می‌شد و سعی می‌کردند بفهمند چه بر سر آن سوی سرزمین‌های فانی آمده است. آلتیا در نهایت درحالی¬که ارشدان مشغول انجام بازرسی‌های خود بودند، فریاد زد: «این امکان نداره خیلی زوده. محاسبات ما این اتفاق رو چند هزار سال دیگه نشون داده بود.» نوآ درحالی¬که غرغرهایی با صدای انسانی‌اش آمیخته شده بود تهدید کرد: «شاید بخوای همه چیز رو سریع توضیح بدی.» به¬نظر می‌رسید که آلتیا با این تصمیم دست¬وپنجه نرم می‌کرد. او نمی‌خواست چیزهایی را که از آسمان و زمین آموخته بود فاش کند، اما موقعیت به او اجازه نمی‌داد که جلوی چیزی را بگیرد. گروه‌های دیگر همه به سمت او چرخیده بودند. حتی دو همراه او نیز از این موضوع بی‌خبر به¬نظر می‌رسیدند و نگاه‌های کنجکاوانه‌ای به او می‌انداختند. آلتیا لب پایینش را گزید، اما در نهایت تسلیم آن فشار شد: «سرزمین‌های فانی در حال ضمیمه کردن مواد جدید از خارج از آسمانن. جهان پایین درگیر توی این فرآیند، قوانین رو مجبور به شورش می‌کنه.» «این یه مسئله است؟» «یه سرزمین پایینی چطور می‌تونه روی زمین‌های فانی تأثیر بذاره؟» «ما در خطریم؟» ارشدان با سؤالاتی به آلتیا هجوم بردند، اما اعضای تیم نوآ سکوت کردند. آنها اخیراً در مورد چیدمان قلمرو آسمان و زمین آموخته بودند، بنابراین خودشان می‌توانستند فرضیه هایی ایجاد کنند. به¬نظر می‌رسید که پادشاه الباس نیز به نتیجه نزدیک شده است. تعداد بی¬شماری آیتم‌های حکاکی شده در اطراف پیکر او ظاهر شده بود و به امواج ذهنی او در بازرسی آنها کمک می‌کرد. ارشد می‌خواست منبع آن جهش‌ها را پیدا کند. در نهایت شاه الباس با لحنی هیجان‌زده فریاد زد:...