فصل 1653 – درست است - اونا ارشد‌های خارج از سیستم آسمان و زمین رو دوست ندارن. نوآ پیش خود فکر کرد. - ولی همچنان کمکشون رو قبول می‌کنن. ناامیدی ممکنه این رفتار رو توضیح بده، ولی امنیت من رو برای بعد از اتمام مأموریت تضمین نمی‌کنه. نوآ همین حالا هم با گروهی از دیوانگان برخورد کرده بود. او می‌توانست بومیان وفادار به آسمان و زمین را تصور کند که پس از پایان مأموریت، بر علیه تیمش می‌شدند. هر چقدر بیشتر در مورد آن محیط سیا*سی می‌آموخت، میلش برای ماندن در آن سوی سرزمین‌های جاودانه کمتر می‌شد. نوآ بدش نمی‌آمد که با جانوران جادویی و شیاطین جهش یافته مبارزه کند، اما در مورد تهذیب‌گران، وضعیت متفاوت بود. سازمان‌های متعصب می‌توانستند در یک چشم به هم زدن خطرناک شوند. آن افراد برای کشتن دشمنانشان، به راحتی از زندگی خود دست می‌کشیدند. نوآ باور نداشت که بتواند موضع خود نسبت به آسمان و زمین را پنهان کند و بخشی از او حتی نمی‌خواست تظاهر کند. با این حال، او گزینه‌های زیادی در مقابل سه ارشد مرحله جامد نداشت. - چطور می‌تونم این وضعیت رو به نفع خودم تغییر بدم؟ نوآ با خود اندیشید، اما آن سه نفر قبل از اینکه بتواند راه حلی پیدا کند، به او فرصتی دادند. «ما نمی‌تونیم به این راحتی به شما اعتماد کنیم.» یکی از زنان گفت: «ولی مشکلاتی داریم که فعلا نمی‌تونیم حل کنیم. ما یه نقشه‌ای داریم که موقعیت سایر سکونتگاه‌های احتمالی رو نشون می‌ده. ولی نمی‌تونیم جون مردممون رو برای پیدا کردن بازمانده‌ها به خطر بندازیم.» «می‌خواید قبل از نبرد نهایی سازمان‌های این طرف سرزمین رو دوباره متحد کنید؟» آلتیا پرسید. «نبرد نهایی وجود نخواهد داشت.» زن پاسخ داد. «سرزمین‌های جاودانه تقریباً پایدارن. می‌تونم احساس کنم که به زودی اراده جهان دیگر کاملا از بین می‌ره. ما فقط باید سرزمین رو پاکسازی کنیم تا از شر جهش یافته‌ها خلاص بشیم.» «جانوران جادویی جهش یافته‌ای که ما با اونا برخورد کردیم در برابر قوانین آسمان و زمین مقاومتی به دست آورده بودن.» هرولد نظر داد. «کمک شما حتی بعد از اینکه شیاطین دیگه وجود نداشته باشن، کار خاصی از پیش نمی‌بره» «ما هنوز می‌تونیم مثل تهذیب‌گران عادی بجنگیم.» زن دوم خرخر کرد. «ما به خاطر احترام به آسمان و زمین از انجام این کار اجتناب می‌کنیم، اما توی این شرایط بقا حرف اول رو می‌زنه.» - اصلا چجوری کار می‌کنه؟ نوآ با خود فکر کرد. - یعنی قوانین متعددی در دست دارن؟ تردیدهایش باعث نشد از آن گفتگو چشم‌پوشی کند. نوآ همین حالا هم یک نقشه اساسی برای خود تدوین کرده بود، اما برای استقرار آن نیاز به اطلاعات بیشتر داشت. ویلفرد پرسید: «از کمک کردن به شما توی جمع کردن همراهانتون، به ما ...