تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1873
فصل ۱۸۷۳: ساختار
-همم، آیا ما بردیم؟
نوآ، در حیرت بود که نبرد جنونآمیزش چگونه پیش رفته بود. و انرژی جذب شده از آخرین حمله، بلافاصله جراحتهایش را بهبود بخشید، و زخمهای عمیقی که بر بالاتنهاش چاک برداشته بودند را بست.
حداقل در ظاهر و بررسی اولیه، بهنظر میرسید که پیروز شدهاند. چرا که در سراسر خشکی هموار فلزی و سیاه رنگ پایین حفره، هیچ اثری از ارواح نبود. طوریکه نه خودشان دیده میشدند، و نه انرژی عجیبشان حس میشد. و آن مفقودی مرموز، در تمام حفره و نواحی فرای مرزش طنین انداخته بود.
البته، حس کردن انرژی ارواح و تشخیص حضور یا عدم حضورشان در کل کار سادهای نبود. اما چیزی که باعث شد نوآ از نبودنشان مطمئن شود، این بود که پس از نبرد، مقر ارواح و تمام محوطه اطراف کاملا با خاک یکسان شده بود. اصولا هیچ جای خاص یا عنصری در صحنه باقی نمانده بود، که ارواح بتوانند پشتش سنگر گیرند، و خودشان را از جلوی چشمان پنهان کنند. همچنین، در سطح هموار و آشکار هم که دیده نمیشدند. پس به احتمال زیاد، از بین رفته بودند. نوآ مانده بود که در آن نیستی و سطح صاف، اصولا کجا باید به دنبال ارواح بگردد...
با این حال، نوآ باتجربهتر و تیزتر از آن بود که انقراض تمام و کمال ارواح را باور کند. چرا که کمی بعید بود، که موجوداتی که حکام قدیمی زمان زیادی را صرف آفریدنشان کرده بودند، به آن راحتی و صرفا طی یک تخلیه انرژی ساده تارومار، و کشته شوند. البته احتمال فروپاشی و متفرق شدنشان بود، اما، ارتش ارواح بسیار وسیع بود، و همچنین تعداد سربازانش زیادتر از آن بود که در عمل، بودن یا نبودن تعدادی از آنها فرقی بهحالش بکند، و به زبانی دیگر، با از دست رفتن صرفا چند ده روح، تقریبا اثری برضعیف کردن ارتش اصلی و منشاشان نداشت.
آگاهی نوآ خیلی چیزی را حس نمیکرد، و نتوانست مورد یا موضوع خاصی را در اطراف شناسایی کند. با این حال، او، حین بازرسی محیط، احساس کرد که این ماجرا به همینجا ختم نخواهد شد، و غرایزش به او هشدار دادند، که مراقب باش! تهدید جدید در راه است... چشمان او بلافاصله به سمت آسمان رفت، و دید که بله! تردید و ناآرامی حس ششمش، خیلی هم بیمورد نبود... او، در فراز آسمان، تعداد بیشماری از ارواح را دید، که از افقی دور، و جایی که طوفانهای شدیدی برقرار بود بیرون میریختند، و آهسته، به سمتشان میآمدند.
پادشاه الباس و سایر افراد گروه نیز، ورود آن تهدید را کاملا حس کردند. و با دیدن آن ارتش وسیع، که به آرامی از آسمان پایین میآمد، چهرهشان ناخودآگاه در سایهای از نگرانی فرورفت. آنها در دره صرفا با کمتر از صد روح جنگیده بودند و به آشفتگی فعلی رسیده بودند، اکنون چگونه از پس هزاران روح بربیایند؟
با تشخیص بحران جدید، پادشاه الباس دعوا را کنار گذاشت و رهبری اعضا و دستور دادن را از سر گرفت. در آن شرایط، اهمیتی نداشت که شیطان آسمانی میتوانست با قانون غیرمنطقی خود از او و روشهایش پیشی گیرد. واقعیت آن بود که او، یعنی الباس، تنها شخصی بود که با روال کار ساختارهای آن منطقه آشنایی داشت، و برای همین، مسئول نهایی تغییر طرح و چیدمان میدان جنگ، خودش بود.
پس از تخلیه انرژی بیمهابای نوآ، تمام افراد گروه پراکنده شده بودند، و موقعیت مکانی اولیهشان را رها کرده بودند. اما هنوز آنقدر نزدیک بودند، که بتوانند دستورات پادشاه الباس را بشنوند و اجرایشان کنند. آنها خیلی سریع درموقعیتهای جدیدشان مستقر شدند، و شروع به آمادهسازی تواناییهای خاصشان کردند. و چیزی نگذشت که ساختار جنگی ایجاد شده توسط گروه، مطابق با تهدید جدید پیش رویشان بروزرسانی شد.
پادشاه الباس، لبه انرژی نارنجی رنگی، که هاله آسمان و زمین قدیمی را تششع میکر...
کتابهای تصادفی


