1956 - 1956. نقشه

کپی شیطان آسمانی تقریباً وجودش را ویران کرد. قفسه سینه‌اش را باز و درون آن را بررسی کرد و در همان حال بادهای درون بدن شکسته‌اش برای کمک به این روند جاری شد.

پیرمرد تهذیب‌گر در دوردست نمی‌دانست چه کند. او سنسورهایی داشت که به‌او داده‌هایی را نشان می‌داد که نمی‌توانست آنها را به درستی بخواند. آسمان و زمین به معنای واقعی کلمه این فرایندها را برای جلوگیری از موقعیت‌های مشابه انجام داده بودند، اما همه چیز در مقابل تأثیر فرزند مورد پسند «نفس»، بی‌معنا جلوه می‌کرد.

قوانین آشفته از برنامه‌ریزی خود برای کمک به کپی شیطان آسمانی، تبعیت نکردند. آن‌ها انرژی دوم آسمان و زمین بودند، اما به نظر نمی‌رسید اهمیتی داشته باشد. هر سوختی در جهان متعلق به موجود خاص خود بود.

نفوذ کپی شیطان آسمانی از روش‌های قدرتمند حکاکی باستانی گذشته و توسط آسمان و زمین، برای برنامه‌ریزی جهان استفاده شد. چیزی که عمیق‌تر از هر ساختار یا معنای پنهانی بود. گویی که هر انرژی در جهان برای خدمت به آن متولد شده است.

«کجاست؟» کپی شیطان آسمانی با لحنی که آزردگی درآن مشخص بود گفت: «کجا گذاشتیش؟»

تهذیب‌گر پیر حرفی نزد. تا وقتی کپی در آن حالت بود، نمی‌توانست صادقانه پاسخ دهد. او مجبور شد متوقف شود تا محدودیت‌ها در نهایت او را آرام کنند. هنوز نمی‌دانست که آیا زمان کافی برای این کار خواهد داشت یا خیر. هیچ چیز مطابق میلش پیش نمی‌رفت. آسمان و زمین اکثراً خفته بودند. در این شرایط آن‌ها نمی‌توانستند آن‌چنان کار زیادی انجام دهند.

و این موضوع می‌تواند کپی شیطان آسمانی را دیوانه کند. آن موجود سفید احتمالاً در جستجوی هسته‌ای بود که شکل فعلی‌اش فاقد آن است. با این حال، آن بخش از قانونش دیگر در جهان وجود نداشت، زمانی که نسخه اصلی‌اش درگذشت، ناپدید شد. و آسمان و زمین اگر می‌توانستند، قبلاً بازیابی‌اش کرده بودند.

کپی شیطان آسمانی بدنش را با شباهت بسیاری به خود اصلی‌اش ایجاد می‌کرد. انرژی جمع‌آوری‌شده توسط قوانین آشفته، او را به نسخه اصلی‌اش نزدیک‌تر می‌کرد، اما دو موجود مختلف هرگز نمی‌توانستند کاملا یکی باشند. حاکم خیلی خوب این موضوع را می‌دانست و همین دلیل اصلی دعوت او بود.

تنها پذیرش کاملِ شیطان ...