سیستم خوناشامی من
قسمت: 144
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 144 بدترین حالت؟
در تمام این مدت، کوئین اساساً هرچه را که سیستم به او گفته بود به دیگران تکرار میکرد. و از کنار گذاشتن قسمتهایی که به آن نیاز نبود اطمینان حاصل میکرد. آنها حق داشتند درمورد چیزهای خونآشام باخبر شوند، به ویژه از آنجایی که هر دوی آنها با هم درگیر بودند اما هیچ دلیلی وجود نداشت که از سیستم مطلع شوند.
اما وقتی سیستم آخرین خط را گفت نمیتوانست شوک کلماتی را که گفته شده پنهان کند و اکنون در فکر این بود که چگونه خبر را به پیتر بگوید.
کوئین گفت: « پیتر. شاید، بهتره برای این خبر بشینی.»
پیتر با عصبانیت به او نگاه کرد. «چی چرا؟ تو داری منو بیشتر میترسونی.»
کوئین گفت: «فقط بشین.» اما با گفتن این کلمات چشمانش کمیدرخشید. پیتر نمیدانست چرا، اما احساس میکرد که باید فوراً آن کار را انجام دهد. بعد از نشستن روی تخت، کوئین سعی میکرد بهترین راه را برای بیان خبر بد با کلمات پیدا کند.
سیستم گفت: «از اونجایی که گفتن این موضوع برات مشکله، میتونم فعلا یک راه حل بهت ارائه بدم. به طور موقت، اون ممکنه بتونه چند روز روی گوشت خام حیوانات دوام بیاره، اما دیر یا زود مجبور خواهید شد برای اون گوشت انسان بگیرید.»
او در چشمان پیتر نگاه کرد و سرانجام شجاعت گفتن آن را پیدا کرد.
«غول بودن به این معناست که دیگه نمیتونی غذای معمولی بخوری، از این به بعد باید گوشت خام بخوری.»
پیتر پرسید: «گوشت خام؟ مثل غذای نپخته؟ از خوردن گوشت خام مریض نمیشم؟ اونها بیماریهای زیادی رو حمل میکنن و بدن انسان برای پردازش غذای خام طراحی نشده.» همانطور که پیتر به گفتن ادامه میداد، کلماتش سریعتر میشدند، زیرا او داشت بیشتر وحشت میکرد. « شاید شما اشتباه میکنین، چرا من سعی نکنم غذای معمولی بخورم و ببینم چی میشه؟»
وردن فریاد زد: «به خاطر خودت، پیتر بهش گوش بده! من میدونم که این یکم ترسناکه، اما گوش کن. کوئین فقط داره سعی میکنه بهت کمک کنه.»
درست در همان زمان، وردن و کوئین تصمیم گرفتند به خوار و بار فروشی در همان نزدیکی بروند تا یک سری چیزها را به عنوان یک آزمایش خریداری کنند در حالی که از پیتر خواسته بودند در اتاق بماند. بار دیگر اگرچه پیتر ترسیده بود و میخواست با آنها بیاید، اما احساس خاصی از کوئین به پیتر منتقل میشد و احساس میکرد...
کتابهای تصادفی



