سیستم خوناشامی من
قسمت: 170
چپتر 170 یک لگد خونی
تا حالا، مبارزه مجموعه مهارتهای محشری از هر دو طرف را به نمایش گذاشته بود. لئو یک سری تکنیکهایی را نشان داده بود که حین مبارزه با کوئین از آنها استفاده نکرده بود، که باعث شد بفهمد فکس چقدر در جنگیدن بهتر است.
هرچند، لئو احساس میکرد نمیتواند اجازه دهد این مبارزه زیادی طول بکشد و فکس را به یک بچّهی مغرور تبدیل کند. با این وجود که نباید از مهارتهایش استفاده میکرد، مهارت لئو کمی با دیگران تفاوت داشت. مهارت او همیشه فعّال بود. او به آن نیاز داشت چون آن را بهعنوان نوعی بینش برای خودش استفاده میکرد. از آنجایی که نابینا بود، به طور معمول مهارتش را فعّال میکرد تا هالهی موجودات زندهی اطرافش را ببیند. در عوض، این همینطور به او این اجازه را میداد که جریان انرژی را در بدن حریفش شناسایی کند.
وقتی یک حریف حمله میکند، جریان انرژیاش قبل از بدن آن فرد حرکت میکند. این برای زمانی که فردی از مهارتهایش استفاده میکرد هم صدق میکرد. اگر لئو تا نیمی تمرکز میکرد، میتوانست بینشش را به چیزی تقریباً شبیه نقطه دید پرنده تغییر دهد. تواناییِ دیدن همهچیز در اطرافش، همه با تشکّر از این مهارت بود که توانسته بود بیشمار موقعیّتهای مرگبار را در جنگ تجربه کرده و زنده بماند.
هرچند، اگر دیگران این مهارت را داشتند، در دست فردی که نتواند از آن بهرهبرداری کند بیفایده است.
فکس مشتهای سفت و مستقیمی را با حملههایش پرتاب میکرد، ولی با دانستن اینکه او میخواهد چهکار کند، لئو میتوانست تمامی حملات را مسدود کند.
فکس با خودش فکر کرد: «چی؟ ولی مطمئن بودم که سرعت رو به اندازهای بالا بردم که نتونه مسدودشون کنه.»
سپس، وقتی لئو برای یک لگد آماده شد، او هنوز میتوانست ببیند فکس برنامه دارد به کدام سمت جاخالی دهد. با استفاده از پای دیگرش، توانست وزنش را متنقل کرده و جهت را تغییر دهد. درست روی صورت فکس فرود آمد، ولی لئو آنجا متوقّف نشد، چون میدانست آسیب کمی رسانده. ادامه داد به لگد زدن پشت سر هم و هر بار به سمتی که فکس میخواست برود هدف میگرفت.
فکس از روی کلافگی از خودش پرسید: «میتونه ذهنم رو بخونه؟ چه خبره؟»
حتّی او هم قادر به فهم اینکه چه اتّفاقی داشت میافتاد نبود.
وقتی برای یک لحظه لگدها متوقّف شدند، فکس فکر کرد که بالاخره یک وقفه بهوجود آمده، ولی پیش از اینکه بتواند کاری بکند، یک لگد دیگر از بالا به سمتش آمد. یک لگد تبری که ...
کتابهای تصادفی


