سیستم خوناشامی من
قسمت: 179
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 179 به تنهایی
وقتی کوئین برای اولینبار پیش او رفت و درخواستش را مطرح کرد، به لوگان توضیح داده بود که سیستمش سطح توانایی واقعی او را پنهان کرده و بر همین اساس هم منطقی بود که چرا او باید امتیاز ساعتش را تنظیم کند. به همین دلیل بود که وقتی لوگان پیتر را دید که دوباره همین درخواست را کرده... بهطور پنهانی باعث خوشحالی لوگان شد.
او فکر میکرد که شاید پیتر هم تحت همان نوع سیستمی قرار گرفته بود که کوئین در اختیار داشت. او کوئین را به عنوان یک دوست میدید و خوشحال بود که به او کمک میکند، اما نیاز او برای کشف ماهیت این سیستم بسیار بیشتر از پیوند ضعیف بین آنها بود.
اما هنگامی که پیتر را لمس کرد، به سرعت ناامید شد چرا که او همان واکنشی را که هنگام لمس کوئین داشت، در هنگار لمس پیتر دریافت نکرد. یعنی در حال حاضر، او نمیتوانست دلیلی بیاندیشد که چرا پیتر باید سطح خود را تغییر دهد. اگر اینکار فقط برای جلوگیری از قلدری دیگران به او بود، انجام آن بسیار خطرناک بود.
وقتی متوجه میشدند که پیتر چقدر ضعیف است، گزارشش را میدادند و ساعتش تعویض میشد. تنها چیزی که میتوانست به آن فکر کند این بود که کوئین و پیتر چیزی را از او پنهان میکنند. بنابراین او طرحی برای کاشت یک دستگاه ضبط در ساعت اندیشید.
در ابتدا او قرار بود این کار را با کوئین انجام دهد، اما به سرعت احساس کرد که او و کوئین بیش از حد به هم نزدیک شدهاند. او از مکالمات کوچکی که آنها میکردند لذت میبرد. برای همین هم تصمیم گرفت که وارد شدن به حریم خصوصی او درست نیست و معتقد بود که کوئین در نهایت به او حقیقت را خواهد گفت.
****
وقت آن بود که این دو از هم جدا شوند، پیتر با وردن به کلاس عنصری میرفت در حالی که کوئین به کلاس سلاحهای عادی میرفت.
برای شروع درس، ضرباتی را که روز قبل انجام شده بود، ادامه دادند. کوئین در حالی که در سرش احساس میکرد خون چگونه از پاهایش میگذرد، روی کامل کردن آنها کار میکرد.
معمولاً او فقط باید به فکر فعال کردن مهارتش میبود و سیستم بقیه کارها را برای او انجام میداد. انرژی درون بدنش خودبهخود حرکت میکرد، اما او هنوز هم میتوانست هر اتفاقی که میافتد را احساس کند فقط اینکه انجامش خودکار بود.
اگر او ...
کتابهای تصادفی



