چپتر ۲۶۳: برو توالت گروه مسافران دوباره جمع شده بودند و به سمت دانش آموزان می‌رفتند. لیلی مبارزه را با دقت تماشا می‌کرد و می‌خواست به آن بپیوندد، اما وظیفه‌اش را می‌دانست که اگر اتفاقی بیفتد باید در کنار دانش‌آموزان بماند. در تونل‌های زیرزمینی موجودات قوی زیادی وجود نداشت. غیر از سگ‌های شکاری و جانوران رده شاهی. آنها در اینجا به هیچ چیز دیگری برخورد نکرده بودند. با این حال، این بدان معنا نیست که چیزی وجود ندارد. همچنین، گروه از اینکه این دانش‌آموزانی که از آنها محافظت می‌کردند واقعاً چقدر قوی هستند بی‌اطلاع بودند. وقتی دوقلو را دید که هنوز گیج‌آلود از روی آنها راه می‌رفتند، با عجله به سمت آنها رفت. او در حالی که گذاشت یکی از دوقلو ها سرش را روی شانه اش بگذارد، پرسید: «هر دو خوب هستین، من دیدم چه اتفاقی افتاد، اون آقا کی بود؟» آندره پاسخ داد: «این چیزیه که ما هم می‌خوایم بدونیم.» «شما دانشجوها، شما یونیفرم هاتون یکی هست، فکر می‌کنم از یکی از پایگاه‌های نظامی باشید. سال دوم درسته؟» «در واقع ما سال اول هستیم.» سیا پاسخ داد و به سمت مسافران رفت. او هنوز نسبت به دیگران مطمئن نشده بود. به خصوص که پیو چندی پیش سعی کرده بود او را بکشد و دلیل آن را نمی‌دانست، اما عجیب‌ترین احساس را داشت که او به طرز عجیبی به او نگاه می‌کرد. هر چند وقت یکبار چشمان او به چشمانش می‌افتاد. وقتی معمولاً این اتفاق می‌افتاد، یک نفر همه چیز را ناخوشایند می‌دید و سرش را برمی‌گرداند، اما وقتی این اتفاق برای او و پیو می‌افتاد، او همچنان به او خیره می‌شد، انگار که چیزی را تصور می‌کرد. این او را به لرزه درآورد و او به مسافران جدید اعتماد بیشتری داشت. اندی پاسخ داد: «این خیلی خوبه که ما به موقع آمدیم.» «ارتش با خودش چه فکری کرده که این سال اولی هارو فرستاده یعنی اوضاع انقد خرابه؟» آندره گفت: «خب، اگر به ساختارهای اطرافمون نگاه کنین شاید.» «بچه‌ها می‌خواستم از شما بپرسم، چه اتفاقی افتاده؟ جانور رده پادشاهی روی زمین، دیدید چه اتفاقی براش افتاد و می‌دونید اون موجود دیگه چی بود؟ و آخر از همه مرد عجیب و غریب شیطان نقابدار چطور؟» پیتر، وردن و ل...