سیستم خوناشامی من
قسمت: 305
فصل ۳۰۵: شخص اشتباه
نیت در حالی که به اطراف اتاق نگاه میکرد، گفت: «انگار اونم هیچ سرنخی از لری استیل نداره.»
نیت امیدوار بود که فردی به ماهری جهندهخون حداقل در پایگاه نظامی خودش فرد شناخته شدهای باشد. بنابراین تا اگر او به اطراف میرفت و از همان پایگاه میپرسید، آنها فوراً نام را میشناختند. به همین دلیل بود که او همچنان از دانشآموزان دیگر پایگاههای نظامی سوال کرد که آیا از شخصی به نام «لری استیل» خبر دارند یا خیر.
تاکنون موفقیتی بهدست نیامده بود. از بین تمام دانشآموزانی که برای رویدادهای خود آماده میشدند، دانشآموزان شرکت کننده در مسابقات رزمی محتاط ترین بودند. همه در آنجا تمام تلاش خود را میکردند تا تواناییهای خود را پنهان کرده و در عوض به شکل دیگری تمرین میکردند.
احتیاطشان به این خاطر بود که اگر فردی قبل از مبارزه با آنها، تواناییشان را بداند، دارای یک مزیت بزرگ خواهد بود. بدون هیچ چیز دیگری، تنها کاری که نیت میتوانست انجام دهد این بود که منتظر دور اول مسابقات بماند. آنجا دیگر هیچکس نمیتوانست تواناییهای خود را پنهان کند.
در حال قدم زدن اما صدای دانشآموزی از پشت به گوشش رسید: «هی، لری، حالت چطوره داداش؟»
بلافاصله، نیت با شنیدن نام لری برگشت. یک دانشآموزی پسر با جثه متوسط پشت سرش ایستاده بود و با نگاهی به یونیفورمش میتوانست بفهمد که دانشآموزی سال اول است.
نیت فکر کرد: «این باید خودش باشه.»
نیت مقداری نزدیکتر شد، شروع به انجام چند حرکت جهشی در نزدیکی میدان مسابقات کرد. او این کار را انجام داد تا هنگام آمدن به سمت گروه مشکوک بهنظر نرسد و همچنین از آنجایی که او در مسابقات رزمی حضور داشت این حرکاتش منطقی بود.
آن دو دانشآموز، لری و دوستش مشغول صحبت کردن بودند که ناگهان از گوشه چشمهایشان حرکات یک احمق توجهشان را جلب کرد. از حرکات آن فرد کاملاً مشخص بود که به هر دلیلی سعی دارد تا به آنها نزدیک شود.
لری که دیگر قادر به تحمل این مسخره بازی نبود، پرسید: «میتونم بهتون کمکی بکنم؟» او برای این پسر احساس تاسف میکرد.
نیت بعد از اینکه ریتم حرکت پاهایش را عوض کرد، دوباره مقداری به آنها نزدیک شد، پاسخ داد: «اوه به من اهمیت ندین، من فقط دارم برای مسابقه گرم میکنم.»
بدون توجه به مرد عجیب، گروه شروع به دور شدن کردند.
اینجا بود که نیت فهمید انگار نقشهاش شکست خورده.
او که دید ایده درخشانش جواب نداده، تصمیم گرفت در حالی که به دو دانشآموز نگاه میکند، به تمرینش ادامه دهد. آن دو نفر هم با هم شروع به تمرین کردند و با ضربات مشت و لگد تمرینات سادهای...
کتابهای تصادفی

