سیستم خوناشامی من
قسمت: 318
چپتر 318 : همه چیو فراموش کن.
همه توی زمین مسابقه فکر میکردن داور به خاطر اینکه از قبل شرایطو میدونه مبارزه رو متوقف نکرده. داور حتما میدونسته که دانش آموز، قابلیت بازیابی فوق العادهای داره. ولی حقیقت ماجرا این بود که، داورم مثل بقیه شوکه شده بود.
از قبل بهش گفته بودن که دانش آموز قابلیت تبدیل داره. تماشاگرا دور بودن و صفحه نمایشم هیچوقت خیلی روی ساعت مچی پیتر زوم نکرده بود. فقط میدونستن که قابلیت بازیابی خوبی داشته و به خاطر همین گذاشتن توی تورنومنت شرکت کنه.
اگرچه، شرکت کننده ها چیز دیگهای میدونستن، و نه تنها سطحشو دیده بودن بلکه تعداد محافظایی که ازش محافظت میکردن رو هم دیده بودن.
«یه جور جهش یافته ـست؟» اینطور فکر میکردن.
و در مورد جک، که توی غرفه نشسته بود، به خاطر این تغییر ناگهانی ناراحت نبود. به جاش هیجان زده بود و در عین حال نگران، چون که اونم مثل دانش آموزا فکر میکرده.
اینقدر هیجان زده شده بود، که از رو صندلیش بلند شد. 'این باید کار خالص باشه!' اینطور فکر کرد. 'دوک همینطوریش تایید کرده بود که قابلیت تبدیل داره، و قبل اون اطلاع داده بودن که قدرت زمین هم داره. خالص بالاخره تونسته یه هیولا بسازه؟'
برای سالها کلی سازمان، و کلی موسسه تحقیقاتی دنبال ساختن چیزی بودن که یه دانش آموز بتونه چندتا قابلیت داشته باشه. به خاطر ساختار سلولهای انسان به نظر غیر ممکن میومد، اما تونستن پیشرفت کنن. از نظر جک، به نظر میومد که خالص تونسته توی ساختن بدنی که بتونه بیشتر از یک قابلیت داشته باشه موفق بشه.
'احتمالاً از اون چیزی که فکر میکردم برای اونا مهم تره.' با فهمیدن اطلاعات جدید، جک حالا بیشتر به دنبال فهمیدن ماجرای پیتر بود. مطمئن نبود که افراد دیگهای مثل پیتر ساختن یا نه، اما حتی اگه نساخته بودن، از اینکه نظامیها به چیزی که هنوز خودشون باید کامل روش تحقیق کنن دسترسی پیدا کنن متنفر بودن.
'شما مارموزای حرومی.' با خودش اینطور فکر کرد و روی صندلیش نشست.
جمعیت به تشویق کردن خودشون ادامه دادن و حالا دانش آموزا توجه بیشتری به مسابقه داشتن.
«چیز زیادی از دست دادم؟» یه صدا از پشت لایلا این حرفو زد.
«کوئین؟» اون جواب داد.
به نظر میومد کوئین سالم و سلامت برگشته، که به معنی حل کردن مشکلش بوده. لایلا در حال فکر کردن...
کتابهای تصادفی

