سیستم خوناشامی من
قسمت: 332
یک مشت بی جان
در حال نگاه به تمام دانش آموزان و ریلکس کردن پیش دیوار، کوئین درگیر فکر کردن بود. انرژی و ضربان قلب محکمی که از قبل داشت آرام نشده بود. گذر هر ثانیه او را به نبردی که باید در آن شرکت میکرد نزدیک تر می نمود.
تمام این رویداد، او را به یاد گذشته می انداخت. زندگیاش قبل از آن کتاب. قبلا خیلی ضعیف بود. ضعیف تر از آن که به پیتر کمک کند. یا به خودش. جوری که بقیه ی دانش آموزان هر روز او را کتک می زدند، و تک و توک ضربه هایی که میزد تمام توانش بود.
فکر کردن درباره اینکه چگونه هر روز از زندگی اش منزجر بود، و مدرسه که تصمیم گرفت هیچکاری نکند چون او برای اتفاقات بزرگی مقدر نشده بود. و سپس دوباره هنگام رسیدن در پایگاه نظامی، طوری که علاوه بر خودش، اطرافیانش را نیز تحت هدف خود قرار دادند. تمام این خاطرات ناخوشایند او را بیشتر خشمگین میکرد.
هم اکنون، در حال قدم زدن، تصویر کتک خوردن اش توسط این بازنده ها در ذهنش پخش میشد.
شنیدن خنده ی دانش آموزان و حرفی که زده بودند، از آستانه تحملش خارج شده بود. در گذشته کاری در توانش نبود، ولی الان میتوانست.
با دیدن محکم شدن مشت کوئین، نِیت بلافاصله متوجه اتفاقی که بزودی قرار بود رخ بدهد شد. با اینکه اون بچه ها لایق کتک خوردن بودند، نِیت نمیخواست دانش آموز جدید بخاطرش مجازات شود. اگر مشت اش فرود میامد در این شرایط به عنوان مهاجم شناخته میشد. هر چند، دلیل دیگری نیز وجود داشت که نِیت میخواست از درگیری جلوگیری کند، افرادی که به سمت شان راه میرفت سطح هفت ای بودند.
افراد ضعیف زیادی در مسابقات باقی نمانده بودند. اگر دعوایی شکل میگرفت، نمیتوانست تصور کند کوئین صدمه ای نبیند.
یکی از دانش آموزان که عقب ایستاده بود گفت:«هی اون داره میاد سمت ما، پیش خودش چه فکری کرده؟»
دانش آموز جلویی هم عصبی شده بود. با اینکه او حملهی باد رو پرتاب کرده بود، فقط قصد داشت خوش گذرانده باشد. میدانست که ضربه به آنها برخورد نمیکند، پس گمان کرد دلیلی برای عصبانیت کسی وجود ندارد.
پسرک نالید:«درد ات چیه بچه، برای چی انقدر عصبی شدی با اینکه از قبل عذرخواهی کردم.»
کوئین گفت:«اعصاب این چیزارو ندارم. از بین تمام روز هایی که میتونستی انتخاب کنی برای انجام همچین کاری، امروز روزش نیست. البته درسته تقصیر خودمه، همیشه تقصیره افراد ضعیفه که اینجوری بدنیا اومدن.»
صدای کوئین، مطمئن نبود که در حال تصور آن است یا نه، اما مطمئنا هنگام صحبت نوعی زیر و بم وجود داشت. دانش آموز به اطرافش نگاه کرد تا ببیند دوستانش نیز شنیده اند، یا فقط خودش متوجه شده بود. به خندیدن و تیکه انداختن ادامه دادند و حت...