NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 353

تنظیمات

فصل 353 سیاره تاریک

در یک سیاره خاص، وقتی کسی به آسمان نگاه می‌کند، این واقعیت را کشف می‌کند که سه قمر وجود دارد، دو قمر به شدت می‌درخشند و اجازه می‌دهند نوری بر سطح بتابد. در حالی که یکی از قمرها نقش مهمی دارد. این قمر، خورشید گرفتگی دائمی را ایجاد میکند.

در حالی که دو مورد دیگر به طور طبیعی ساخته شده بودند، این یکی این طور نبود. طوری تنظیم شده که کاملاً در امتداد حرکت کند و با چرخش آهسته سیاره جابجا شود، تا سیاره همیشه در تاریکی بماند اما همچنان گرمای کافی برای بقا فراهم کند.

این سیاره‌ای بود که خون‌آشام‌ها آن را به عنوان خانه انتخاب کرده بودند. سیاره‌ی خیلی بزرگی نبود، و بیشتر مکان، خالی از سکنه بود، اما در یک بخش، نشانه‌هایی از تمدن وجود داشت و حیات در آن دیده می‌شد. ساختمان‌هایی که از یک ماده سخت سیاه و سفید و به سبکی ناهموار و دندانه دار ساخته شده‌بودند، اما نشانه‌هایی از فناوری مدرن نیز در آنها دیده می‌شد. و چراغ‌هایی که خیابان‌ها را با درخششی ملایم روشن می‌کردند.

به طور عجیبی از کالسکه‌ها به عنوان نوعی حمل و نقل استفاده می‌شد. اما اسب یا جانوری برای گرداندن آنها نداشتند، زیرا آنها توسط منبع انرژی متفاوتی کار می‌کردند.

اگر کسی دقیق‌تر نگاه میکرد، می‌توانست ببیند که همه چیز توسط کریستال‌های آبی نیرو می‌گیرد.

همه چیز ترکیبی از قدیم و جدید بود.

شهر را جنگلی احاطه کرده بود که بیرون ساختمان‌ها را دور می‌زد، و به سمت پشت آن، یک کوه بزرگ وجود داشت. جلوی کوه، قلعه‌ای بود که یک چهارم وسعت خود کوه بزرگی، و طرحی شیک داشت. برخلاف سایر ساختمان‌ها، این ساختمان نیز از مواد سیاه ساخته، ولی به دقت تراشیده شده بود. قلعه‌ای که کاملا بی نقص ساخته شده بود.

در اطراف قلعه مرکزی بزرگ، در دو طرف آن چهارده قلعه کوچکتر وجود داشت. همگی به یک اندازه چشمگیر به نظر می‌رسیدند و هر کدام علامت خود را روی پارچه ای غول پیکر در جلو در بر داشتند. با این حال، دو تا از این قلعه‌ها در مقایسه با بقیه کمی فرسوده به نظر می‌رسند و چنین علامتی نداشتند. همچنین هیچ چراغ و آتشی در آنها روشن نبود. هیچ نشانی از سکنه در آنها وجود نداشت.

یکی از نشانهای خانوادگی قلعه، حلقه‌ای را نشان می‌داد که شش رشته به آن متصل شده بود و آن را از بالا می‌کشید. این قلعه‌ی خانواده سانگوئینی‌ها بود. در طبقه پایین در سالن تمرین خصوصی آنها، ناگهان یک پورتال شناور در مرکز اتاق ظاهر شد.

دو نگهبان در لباس مشکی که دور آن تزئینات طلایی وجود داشت، بیرون ایستاده بودند. آنها نیز بر روی شانه‌های خود نشان را داشتند. سرشان را چرخاندند و به اتاق نگاه کردند که صداهایی از پشت آن به گوش می‌رسید.

یکی از آنها گفت: «پورتال بازگشت فعال شده.»

«برو به ارباب از بازگشت شوالیه خبر بده.» با شنیدن این جمله، یکی از آنها از انتهای راهرو بلند شد.

اولین کسی که از پورتال وارد شد پیتر بود، اگ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی