سیستم خوناشامی من
قسمت: 356
فصل 356 کار با هم؟
به محض اینکه بدن زاندر به زمین خورد، فیل، معلم از روی زمین بلند شد و هر دو دستش را روی سرش گذاشت. دو بچه تقریباً هم سن و سال بودند و فیل بیش از حد مطمئن بود که شاگردانش موفق خواهند شد. با این حال، به نوعی، این بچهی ناشناس، این قدرت را داشت که تنها با دو حرکت، بر بهترین شاگردش غلبه کند.
معمولا مبارزه ی بین هر دانش آموز خون آشامی حتی با وجود تفاوت مهارت، امکان پذیر بوده و یک مبارزه ی برابر به حساب می آید. اما این مبارزه، متفاوت بود. انگار که آنها در حال تماشای افرادی با سطوح کاملا متفاوتی از مهارت های خون آشامی بودند که به مصاف یکدیگر رفتند. فقط یک خون آشام رده ی اشرافی می تواند چنین کاری را انجام دهد.
«خب، انگار این یکی جالبه...بالاخره.» یک رهبر زن، این حرف را با لبخند گفت و لب های خود را طوری لیسید که انگار پیتر، یک تکه گوشت خوشمزه به نظر میرسد.
با این وجود، درست چند لحظه بعد، زاندر از روی زمین بلند شد و موضع جنگی دیگری را اتخاذ کرد. صورتش غرق خونی است که از بینی اش فوران کرده و حالا تمام لباس مدرسه اش را به خود آغشته کرده است.
«خودشه، زاندر، دست از گند زدن بردار و بهش لگد بزن، گازش بگیر، هر کاری میتونی انجام بده!» فیل در حالی که هیجان خود را به شکل اغراق آمیزی بروز میدهد، این حرف ها را به زبان می آورد. اگر شاگرد برترش در این موقعیت شکست بخورد، ممکن است موقعیت خانوادگی او نیز به عنوان یک معلم به خطر بیوفتد.
از طرفی، پیتر انگیزه ی جدیدی برای مبارزه پیدا کرد. هر چه خون بیشتری از دست میدهد، سریعتر این توانایی ها را بروز میدهد. از آنجایی که او بیش از حد آسیب دیده، کنترل سلول های ام سی نیز برای او سخت شده است. این در نهایت منجر به تسلیم شدن او در برابر تغییر شکلش میشود.
او هر کاری کرد تا بتواند یک ثانیه بیشتر دوام بیاورد. پیتر بعد از اینکه دید صرفا یکی از رهبران این جمع به تنهایی می تواند تا چه اندازه قدرتمند باشد، قصد داشت هر چقدر که می تواند این وضعیت را حتی شده یک ثانیه به تاخیر بیندازد.
زاندر دوباره وارد زمین شد، البته نه با سرعت قبل، او حالا محتاط تر رفتار میکند. به جای پرتاب مشت سرعتی، ضربه های احتیاط آمیز تری پرتاب میکند. اما پیتر برای اولین بار و بعد از مدت ها، از دست ها، پاها و سرعت خود برای مهار و اجتناب از ضربه های زاندر استفاده میکند.
سبک مبارزه ی پیتر اینطور است که اهمیتی به آسیب ها نمیدهد چرا که بدنش بعد از هر آسیب، ترمیم میشود، اما این موقعیت، متفاوت است.
«داره بچه ی بیچاره رو بازی میده.» این حرف را یک رهبر گفت.
«حق با توئه.» برایس پاسخ داد. «طرف حتی نمی تونه لمسش کنه، اصلا شکی نیست. اون یه خون آشامه نه یه نجیب زاده. اگه کسی اینقدر قوی باشه، باید به شکل عمیقی با یه خونواده در ارتباط باشه. ما به کسی نیاز داریم که بهش تلنگر بزنه و به جلو هلش بده. یکی که کمک کنه همه ی پتانسیلاشو رو کنه.»
«بیا، منو بزن!» زاندر فریاد زد. این در حالی است که ناامید شده و به نظر میرسد که هیچ کدام از حملاتش موثر نیست. او حالا وارد حالت ناامیدی مطلق شده و شروع به استفاده از برخی مهارت های خونی خود کرد. او با سرعت زیادی از مهارت خود استفاده میکند اما اگر کسی نباشد که او را با مشت بزند، به همان اندازه نیز، استفاده از مهارت های خونی، بی فایده خواهد بود. مگر اینکه مهارتی داشته باشد که بتواند سرعت پیتر را کند کند. به غیر از این موضوع، به نظر میرسد که هیچ راهی برای زاندر وجود ندارد که بتواند در این میدان به پیروزی برسد.<...
کتابهای تصادفی


