سیستم خوناشامی من
قسمت: 422
شکار خفاش
هنگام ورود به دروازهی تلپورت مربع مانند، کوئین متوجه شد که همانند دروازههای تلپورت کروی دانشآموزان نیازی نداشتند که برای ورود یک به یک هر کدام همدیگر را نگه دارند. در ابتدا، کوئین گمان کرد که از روی عمد انجام شده باشد تا دانشآموزان را برای ارزیابی از یکدیگر جدا کنند، ولی در حالی که به منطقهی جدید تلپورت میشدند، به اطراف خود نگاه کرد. میتوانست ببیند که همه به همراه مربی که کمی دیرتر رسیده بود در آنجا حضور داشتند.
درست مانند سیارهای که از آن آمده بودند، هنگام نگاه کردن به آسمان تاریک بود. همه در بیابان برهوت عجیبی قرار داشتند. همچون مکان قبلی درختی وجود نداشت، و به نظر میرسید هیچ چیزی در اطرافشان قرار نداشت. هیچ برکه یا تپهای وجود نداشت و تنها برهوت در دیدرس بود.
تشخیص اینکه آیا همان سیارهای بود که زمانی کوئین به آن آمده بود یا نه سخت بود. زمانی که قبلا در سیارهی پورتال قرمز رفته بود، در یک پناهگاه قرار داشت. ساختمانها و موارد عجیب زیادی وجود داشتند، اما همگی ویران شده بودند. به هر حال، سیارهها وسیع و بزرگ بودند، و برخی حتی ساختارهای مشابه با زمین داشتند. جایی که قارههای مختلف با آب میانشان جدا شده بودند.
در نتیجه احتمال بالایی وجود داشت که حتی اگر کوئین در همان سیاره قرار داشت دیگر هرگز پناهگاه را نبیند، ولی باعث شد در فکر فرو رود. سیاره همان جایی بود که کتاب توانایی سایه را یافته بود، در حالی که خود کتاب تواناییای بود که تنها خون آشامها قادر بودند یاد بگیرند. حال حاضر خون آشامها از سیاره به عنوان زمینی برای تمرین استفاده میکردند، آیا این احتمال وجود داشت که در بازهای از زمان پناهگاه انسانها و خون آشامها با یکدیگر تداخلی داشتهاند.
شاید از ابتدا خون آشامها بودند که پناهگاه را نابود کرده بودند، سایه چیز پیچیدهای به نظر میرسید، در زمان تمرینات، کوئین به بقیهی نوادگان نگاه میکرد و میدید که هر از چند گاهی از تواناییهای خود استفاده کنند. ولی حتی یک نفر از آنها قدرت سایهی مشابه به کوئین را نداشتند، با اینکه سیستم به او گفته بود که بهتر است فعلا آن را مخفی نگه دارد، مگر برای زمانی که جانش در خطر بود.
وقتی که کلارک رسیده بود، به سمت تک تک دانشآموزان رفت و دستگاه دایره مانند کوچک و عجیبی را روی لباسهای آنها قرار داد. به راحتی چسبید و انگار به این راحتیها نمیافتاد. سپس او همچنین کوله پشتی کوچکی به آنها داد که حاوی لوازم بخصوصی بود، که یکی از آنها خون بود.
کلارک توضیح داد: «این چیزی که اینجا میبینید دستگاه ردیابی هست و به من اجازه میده که پیداتون کنم، برای باقی لوازم خودتون میتونید حدس ب...
کتابهای تصادفی


