فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 462

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

بازگشت بُردِن

تیمی سرخود را به راست گرداند تا به کوئین نگاه کند. لحظه‌ای صندق بالای سر او قرار داشت و پس از آن..... در ابتدا، گمان کرد که شاید کوئین ملاحظه داشت زیرا صندوق وسیله‌ای با ارزش و بدردبخور بود که اغلب از آن برای تحویل استفاده می‌شد. با این حال، در لحظه‌ی بعدی دیگر آنجا قرار نداشت، و کاملا غیب شده بود.

هنکام نگاه کردن در درازای زمین، می‌توانست ببیند که آن به اصطلاح صندوق به دور پرتاب شده و کسی را که مانند یک پسر بچه بود به زمین زده بود.

تیمی فریاد زد: «معلوم هست داری چیکار می‌کنی؟ اون صندوق!! و اون کسی که زدی شبیه یک پسر عادی بود!»

ولی کوئین به داد و فریادهای تیمی پاسخ نداد، زیرا نگاهی جدی و نگران بر چهره خود داشت. هنگام رسیدن، متوجه نیزه‌ی ترسناک بر پشت شخص شد. بدون شک، یک دالکی بود.

بزودی پس از آن، صندق در هوا به پرواز درآمد، و قبل از فرود مجدد، صندوق دیگری در جای دیگری از بستر بوجود آورد. تیمی از چیزهایی که به چشم می‌دید وحشت زده بود. اول، صندوق فراتر از حدی که قابل تعمیر باشد صدمه دید و حالا بستر این چنین شد. چطور می‌خواست تمام این ماجرا را به ادوارد وقتی که برگشت توضیح بدهد؟

دالکی ایستاد و مستقیما به کوئین نگاه کرد.

کوئین فریاد زد: «اون اصلا پسر بچه نیست. یک دالکیه!» در همین حال رو به آن شتاب برد.

تیمی با سردرگمی گفت: «یک چی؟» درست بود، شخصی که جلویش قرار داشت کمی ظاهر متفاوت‌تری نسبت به یک انسان داشت، ولی حضور و بوی یک خون آشام را نداشت و بیش از هر چیزی مانند یک انسان بود. اما این واقعیت ثابت بود، که تیمی هرگز چنین موجودی را مشاهده نکرده و چیزی راجب آن نشنیده بود.

کوئین فکر کرد: -دالکی‌ها، چرا در سیاره‌ی خون آشام‌ها حضور دارند؟

دیدن تک نیزه‌ای که پشت موجود قرار داشت خاطراتی را به یادش آورد. در آن زمان برای شکست دادن‌ او به قدر کافی قدرت نداشت، و لئو برای کمک به او آمده بود، اما کوئین حالا با سرعت چشمگیری قدرتمندتر شده بود.

[تجهیز به سایه]

۰گام بادی۰

۰ کنترل سایه۰

«ضربه‌ی هلال خون!» با فعال کردن توانایی‌های متعدد، کوئین برای هر چیزی آمادگی داشت، و قبل از نزدیک شدن، قصد داشت دور بردترین حمله خود را امتحان کند. ضربه‌ی هلال خون خود.

در حالی که هاله‌ی قرمز به دالکی نزدیک‌تر شد، با بازوان خود در نزد بدنش کمی خم شد و خود را آماده کرد، و زمانی که ضربه به حد کافی نزدیک شد، با استفاده از تمام قدرتش، مستقیم با حمله برخورد کرد، و به محکم‌ترین شکل ممکن به آن ضربه وارد کرد.

هاله‌ی قرمز شکسته شد.

ولی چیزی رخ داد که دالکی هرگز انتظار آن را نداشت. به بازوی خود نگاه کرد، و می‌توانست ببیند که برش عمیقی ایجاد شده و خون سبز از آن چکه می‌کرد.

«تو به من..... آسیب رسوندی؟» غافلگیر کننده بود. دالکی حد و حدود قدرت خود را نمی‌دانست، و نمی‌دانست که قوی است یا ضعیف. زمانی که برای اولین بار به این جهان آمده بود، به مبارزه با موجودات مه...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی