NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 479

تنظیمات

نجات بُردِن

اِرین به همراه لایلا در بدن مار شکل جدید خود آماده‌ی مبارزه با هم بودند. از آخرین باری که یار یکدیگر بودند زمان زیادی می‌گذشت، و حس خوبی در قلب لایلا شکل گرفت زیرا به یاد دوران گذشته افتاد. هر چند، اصلا قرار نبود همانند گذشته باشد.

دو دختر نسبت به گذشته مبارزان متفاوتی بودند. توانایی‌های اِرین با شمشیر خوب بود، اما نه فوق‌ العاده زیرا اکثرا روی مهارت یخی خود تکیه می‌کرد، که دیگرا دارای آن مهارت نبود‌. و لایلا، با اینکه هر از چند گاهی از کمان خود برای مبارزه استفاده می‌کرد، اکنون بر روی مهارت‌هایش به عنوان یک خون‌آشام تمرکز داشت.

در واقعیت حال حاضر این برای او مشکل بزرگی بود. هرگز در وضعیت و سطح هوناری قرار نداشت. هیبچ زماانی برای امتحان کردن آن نداشت و از توانایی‌های آن با خبر نبود. و احساسات او، اکنون آمیخته از چند چیز متفاوت بود. در حالی که به اِرین نگاه می‌کرد احساس خشم، غم، و دلسوزی داشت.

با نگاه کردن به او، حس عجیبی در شکم خود حس کرد و می‌توانست حس کند چیزی در حال روشن شدن و حرارت گرفتن می‌باشد. در حالی که از پایین بالا میامد می‌خواست از دهان او بیرون بیاید و در آخر، چیزی بیرون آمده بود. تنها به شکل یک توپ آتشین سبز می‌شد آن را توصیف کرد. از دهان او بر دستان‌اش افتاد. شعله‌ها درخشان به حرکت خود ادامه می‌دادند.

نمی‌دانست چرا، اما با اینکه یک توپ آتش بود، برافروختگی‌اش باعث می‌شد لطیف و آرام به نظر برسد. از آنجایی که می‌توانست توپ را در دست خود نگه دارد هیچ دردی را حس نمی‌کرد. سپس ناگهان، درست همانند وقتی که پیتر می‌دانست با وایت‌ها چه کاری انجام دهد، او نیز متوجه شد که چه کاری باید با توپ سبز انجام دهد.

اِرین توسط لگد خون آشام در دقایقی پیش آسیب دیده بود. با استفاده از توپ سبز، آن را در پشت اِرین قرار داد. توپ سبز شعله‌ ور به درون بدن اِرین تغییر شکل داد و نفوذ کرد اما هیچ دردی حس نشد، و گرمای آرام بخشی درون بدن اِرین احساس شد.

دردی که در شکم او حس می‌شد ناپدید شد.

اِرین پرسید: « این دیگه چجور سحر و جادویی بود؟»

لایلا گفت: « به گمونم یک توپ آتشین.... احیا کننده بود.» در حالی که پی برد بخش اخر آخر جمله‌اش چقدر مسخره به نظر رسید.

اِرین، حس می‌کرد به حالت همیشگی خود برگشته است، و دوباره آماده برای مبارزه بود. زاندر و اِمی از قبل میدان را ترک کرده و به تماشاگران پیوستند. رهبران نزد حضار نگاهی به آنان انداختند اما در حالی که وارد جمعیت می‌شدند هیچکاری نکردند. قرار نبود از دخالت آنان در این ماجرا سخنی بگویند، و شاید برایس بیش از حد حواس‌اش پرت شده بود که حتی متوجه شود کدام دانش آموزان به کمک متجاوزان آمده بودند.

فیل، فردی که معلم لایلا و بقیه‌ی زیر رده‌ها بود، در میان دانش آموزان قرار داشت و گفت: « یک هانیا، چه زیر رده‌ی مستعد و کار آمدی.» اولین بار که لایلا را دید غافلگیر شد، اما نه خیلی. اگر یک هانیا در زیستگاه خون آشامان قرار داشت، او حتی قبل از اینکه در مدرسه شرکت کنند از آن خبر داشت، در نتیجه می‌دانست اتفاقی در حال وقوع می‌باشد.

...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی