NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 522

تنظیمات

چپتر 522

پاول باید به طرف مقابلش یک نگاه دوم می‌انداخت، چرا که اون لئویی نبود که او در پایگاه نظامی می‌شناخت. اون لئویی بود که خیلی وقت پیش دیده بود. او شبیه به تصویر نقاشی‌های قهرمان نابینایی بود که حدود سی سال پیش در جنگ شرکت کرده بود، اما این امکان پذیر نبود.

«چطور اون می‌تونست جوون‌تر بشه؟»

در همان لحظه، پاول حملاتش را متوقف کرده بود تا ببیند که آیا با دوست در حال مبارزه است یا دشمن.

«لئو، این تویی، درسته؟ من نمی‌دونم چه اتفاقی افتاده، ولی شاید بتونیم با هم صحبت کنیم؟» پاول گفت.

اما لئو به کلماتش گوش نمی‌داد، به جای آن او دوباره شمشیر خود را برداشت و دسته آن را حتی محکم‌تر از قبل گرفت. در این لحظه، او بیشتر از هر چیز دیگری می‌خواست سنگ سیاه ویژه را ببرد.

«ادامه بده!» لئو فریاد زد.

اکنون، پاول مردد بود که کجا هستند؟ و چه اتفاقی افتاده است، آیا این یک توانایی است؟ کسی با او بازی می‌کند؟ باید چنین باشد! او نمی‌توانست به چیز دیگری فکر کند. همچنین توضیح می‌داد که چرا نسخه جوان‌تر لئو را که در گذشته با او مبارزه کرده بود، می‌بیند، به جای نسخه پیرش که او را استخدام کرده بود تا در پایگاه نظامی برایش کار کند.

پاول با جسارت برای مبارزه با یکی از مردان خودش، سنگ‌های سیاه را برداشت و دوباره حملات خود را شروع کرد. مبارزه در تمام نقاط زمین ادامه داشت، هیچ یک از طرف‌ها فرصت تسلیم شدن به دیگری نداد. سربازان با زره‌های هیولا مجهز بودند که اعضای حساس‌ِشان را محافظت می‌کرد و توانایی زمین در مقابل دفع و مسدود سازی حملات خوب بود.

چه اتفاقاتی خواهد افتاد، کوئین داشت نگران می‌شد که به زودی طرفش خسته خواهد شد، زیرا افراد کمتری داشتند و چیز دیگری هم وجود داشت، تصمیمی که قبلاً گرفته بود و مبارزه را برای همه سخت‌تر کرده بود.

«کوئین، واقعاً قصد داری به اون چیزی که قبلاً گفتی پایبند بمونی؟» آرتور فکر کرد و ادامه داد: «تو بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کردم ساده‌ای...». اما آرتور ناراحت نبود، چون لبخندی بر لبش زده بود. «تو واقعاً مثل منی، ولی باید حقیقت رو یاد بگیری.». در سمت راستش، کوین می‌توانست ببیند که ارین در حال خسته شدن است. او شدیداً عرق می‌کرد و با سرعت کوئین همراه بود. او بیشتر از آن‌چه که فکر می‌کرد، ماندگار بود. به نظر می‌رسید او سریع با بدن جدیدش سازگار شده بود، اما او تازه تبدیل شده بود.

او در سطح کوئین نبود. یک لحظه کوتاهی از عدم تمرکز برای هر دو، باعث شد یک تبر هیولا از طرف سرباز به سمت سر ارین فرود بیاید. او سعی کرد دست‌هایش را بلند کند و شمشیرش را برای مقابله با حمله حرکت دهد، اما دست‌هایش مثل سنگ بودند.

فرقی نداشت که چقدر سعی می‌کرد، او به حداکثر خود رسیده بود و به نظر می‌رسید که قرا...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی