NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 538

تنظیمات
فصل 538: بازماندگان؟ پیتر فریاد زد: «نه نمی¬تونیم بریم اونجا. مگه این¬که بریم اونجا و حساب اون عوضی رو برسیم.» همه در اتاق بعد از شنیدن حرف¬های پیتر ساکت شدند. او با شنیدن نام جک کمی خشن شده بود. اما کوئین هم مجبور بود اعتراف کند، وقتی به آن فکر می‌کرد، او هم همین احساس را داشت. جک یکی از چهار بزرگ بود، جناح او به¬قدری بزرگ بود که او مالک یک شهر انسانی برای خودش بود. او بیشترین تعداد اعضا را در مقایسه با سایر جناح¬ها داشت. علاوه بر آن، او رابطه نزدیکی با ارتش داشت. به‌نوعی او دست نیافتنی¬تر از سایر اعضای چهار بزرگ بود. پائول گفت: «درک می¬کنم که شما چه احساسی درباره اون دارید ولی ما نمیریم اونجا تا باهاش دست دوستی بدیم. فقط باید ببینیم چه اتفاقی افتاده. اگر به نوعی جنگ شروع شده باشه، اونجا یکی از امن¬ترین مکان¬ها برای ماست. یادتون باشه همه شما قانوناً عضوی از ارتش هستید. من و جک رابطه خیلی خوبی با هم داریم. وقتی که اون ببینه داریم میریم اونجا، من بهش توضیح میدم که چرا اومدم ببینمش. شما می¬تونید توی سفینه بمونید.» کوئین مدتی در مورد آن فکر کرد و برایش سؤال بود که آیا این ایده واقعاً خوب است یا نه، آنها فقط به اطلاعات نیاز داشتند. و آنها می‌توانند آنجا بمانند تا زمانی که بفهمند چه خبر است. با حضور پائول، او حتی می-توانست بقیه را وادار به استفاده از انتقال¬گرها کند. «نه.» یک صدای غیرمنتظره اعتراض کرد و آن کسی نبود جز کز. «به من گفتن حواسم به این مرد باشه و نباید از جلو چشممون تکون بخوره. اون نمی¬تونه تنهایی جایی بره. من هم باهاش میرم.» حالا به¬نظر می‌رسید که اوضاع بدتر شده است، کوئین نمی‌توانست بگذارد آن دو با جک ملاقات کنند. کوئین هنوز نمی‌دانست که این دختر ممکن است چقدر خطرناک باشد. با یک کلمه اشتباه ممکن است نبردی رخ دهد. اما او فهمید، این احتمال وجود دارد که پائول همه چیز را به جک بگوید و در عوض، او این را به فرمانده عالی گزارش دهد. سپس شروع به فکر کرد که آیا ایده خوبی است که سه نفری بروند درحالی¬که بقیه در سفینه منتظر بمانند یا نه؟! با این¬حال، افکار تاریک شروع به پر کردن ذهن کوئین کرد. اگر می‌توانست دزدکی خود را به کنار جک برساند، شاید شانسی پیدا می¬کرد تا از شر او خلاص شود. نقطه ضعف اصلی جک این بود که خیلی قوی نبود. کوئین در مقایسه با آخرین¬باری که با یکدیگر ملاقات کرده بودند، بسیار رشد کرده بود. اگر فرصتی وجود داشت، می‌توانست کاری که آنها انجام دادند را تلافی کند. پس از مدتی فکر کردن کوئین به جواب رسید. کوئین پرسید: «فکر نمی¬کنم که این ایده‌ی خوبی باشه، سازمان¬هایی که متعلق به جناح¬های دیگه باشن وجود ندارن؟ یا حتی سرزمین¬ها و منطقه¬های بی¬طرف؟» لوگان چشمانش را بست و دوباره شروع به نگاه كردن كرد. لوگان پاسخ داد: «یه شهر وجود داره، ولی هنوز هم باید از دریملند عبور کنیم تا به اونجا برسی...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی