NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 559

تنظیمات

قسمت 559: پنجمین شخص

واحدهایی که جناح در اختیار اعضا قرار داده بود، از داخل بسیار زیبا به نظر می‌رسیدند. آن‌ها شبیه اتاق‌های نظامی نبودند و حس دلنشین یک خانه شخصی را به فرد القا می‌کردند. داخل اتاق تزئیناتی به چشم می‌خورد. پیام‌های خوشامدگویی و امکانات دیگری نیز وجود داشت. این مکان، برای اقامت مناسب بود.

به هر یک از اعضا به طور جداگانه اتاقی واگذارشده بود. به این ترتیب، کوئین و هم گروهی‌هایش از یکدیگر جدا شده بودند. با این حال، اگر کسی خانواده‌اش همراهش بود، اتاق‌های بزرگ‌تری در طبقه همکف برای سکونت‌اش در نظر گرفته می‌شد. سایر اعضا نیز در دو طبقه‌ی بالایی مستقر می‌شدند.

کوئین با دقت، به همه فعالیت‌هایی که جناح برای نگه داشتن وفاداری و ماندگاری اعضاء انجام می‌داد، توجه می‌کرد. به نظر می‌رسید جناح، سیستمی کارآمد دارد و او باید اموری که از نظر خودش مفید بود را از امور دیگر جدا کرده و در گروه خودش اجرا می‌کرد.

خواب شبانه برای کوئین کمی غیر عادی بود، اما باید با آن سازگاری پیدا می‌کرد. حتی با وجود حلقه‌هایی که او را از تابش نور خورشید محافظت می‌کردند، کوئین، با فرارسیدن تاریکی شب، انرژی مضاعفی را برای بیرون رفتن و انجام کارهایش در خود حس می‌کرد.

پس از مدت کوتاهی استراحت و بیدار شدن قبل از طلوع خورشید، تصمیم گرفت با استفاده از این فرصت، سلاح روحی درونش را بار دیگر ببیند. چشمانش را بست و تلاش کرد تا با ساکت کردن ذهنش بر حس درون سینه‌اش تمرکز کند.

به تدریج، حسی به کوچکی و گرمی شعله درون سینه‌اش پدیدار شد. با این حال، درست زمانی که به نظر می‌رسید در حال تبدیل شدن به شکل خاصی است، این حس محو می‌شد. انگار که هر بار به شکل گیری آن فکر می‌کرد باعث می‌شد که تمرکزش را از دست بدهد.

متمرکز ماندن و آرام کردن ذهنش، دشوارتر از تصور او بود. اگر همچنان توانایی استفاده از سلاحش را پیدا نمی‌کرد، در نظر داشت که یکی از دستگاه‌هایی که در اختیار ارتش بود را، تهیه کند و به کار گیرد.

کمی که بیشتر فکر کرد، به نظرش رسید از فرد دیگری غیر از نیت، کمک بگیرد. موضوع اعتماد نداشتن به نیت نبود. اما خب، گاهی اوقات نیت کمی.... گیج و کند ذهن می‌شد. اتفاقا سرش شبیه بلوک بود. در بدترین حالت، می‌توانست از پل درخواست کمک کند.

سرانجام خورشید طلوع کرد.

هر چهار نفرشان بیرون جمع شدند تا با یکدیگر به تالار اصلی پایگاه بروند. قبل از آن، اعضای جناح برای جلسه، در سالن اجتماعات گرد هم آمده بودند. بلیپ در راس جلسه قرار داشت و آن را مدیریت می‌کرد. پشت سر او، چهار مسافر درجه «ب» بودند که کوئین می‌توانست از راه دور ان‌ها را ببیند: نیت، لیندا، یک مرد و یک زن دیگر.

به اعضای جناح گفته شده بود که نیاز نیست به ترتیب خاصی به صف شوند. با این حال، به نظر می‌رسید که افراد تمایل داشتند کنار کسانی قرار بگیرند که سطح رتبه‌شان به آن‌ها نزدیک بود. این منطقی بود. چراکه این افراد باهم در ماموریت‌ها...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی