NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 583

تنظیمات

فصل ۵۸۳ دو مهارت فعال

به نظر می‌رسید خانواده گریلش قصد داشتند مدتی در این پناهگاه بمانند، و تعدادشان هم کم نبود. وقتی کوئین قبلاً در اطراف پناهگاه قدم میزد، اگر افرادی که در پایگاه مستقر بودند را هم حساب می‌کرد، جمعاً حدود پنجاه نفر از آن‌ها را دیده بود.

تعدادشان بیش از حد زیاد بود؛ آن‌قدر که نمیشد باور کرد فقط برای بررسی وضعیت یک جناح آمده باشند. کوئین با خودش فکر کرد شاید چیزی فراتر از آنچه به بقیه گفته شده در جریان است. با این حال، تصمیم گرفت تا زمانی که واقعاً به یک مشکل جدی تبدیل نشود، به آن توجهی نکند.

او مطمئن بود که به‌زودی گریلش‌ها به سیاره‌ای که کِروها حضور داشتند هم سر خواهند زد. خبر خوب این بود که کوئین حالا آن‌قدر قدرتمند شده بود که در صورت نیاز، بتواند نقشه‌ای برای فرار بچیند. به‌ویژه با وجود لیندا در کنارش، کِروها احتمالاً در مقابله با او مُردد می‌شدند و به این سادگی، اقدامی علیه او نمی‌کردند؛ حتی اگر تحت فشار گریلش‌ها مجبور به واکنش می‌شدند.

در حال حاضر، آن دو نفر از پایگاه به سوی بازار می‌رفتند تا با الکس ملاقات کنند، اما در این مسیر، چند مهمان ناخوانده نیز آن‌ها را همراهی می‌کردند.

لیندا گفت: «می‌دونی که دارن تعقیبمون می‌کنن، نه؟» و راستش، خودش هم از اینکه چقدر سریع آن‌ها را تشخیص داده بود، شگفت‌زده شده بود.

کوئین پاسخ داد: «آره، می‌دونم. مشکلی نیست. احتمالاً به خاطر اتفاقای دیروزه. تا وقتی دردسر درست نکنن، دلیلی برای نگرانی نیست. بالاخره می‌فهمن که من اصلاً عضو این جناح نیستم.»

افراد خانواده گریلش همچنان از فاصله‌ای امن، آن دو را دنبال می‌کردند. برخلاف همیشه، لباس‌های سفید مخصوصشان را به تن نداشتند و به جای آن، با پوشیدن تجهیزات عادی مسافران تلاش می‌کردند در جمعیت استتار کنند.

رهبر تیم گریلش هنوز ذهنش درگیر مبارزه دیروز بود. پس از صحبت با کسانی که روز گذشته در مقابل آن مرد جوان غیرعادی شکست خورده بودند، کنجکاوی‌اش بیشتر شد تا توانایی‌ او را بهتر بشناسد. اما تنها به این راضی نبود؛ در دلش امیدوار بود که فرصتی پیدا کند تا با کمی تحقیر، این شکست را جبران کند.

بالاخره به غرفه‌ای رسیدند که قرار بود الکس را در آن ملاقات کنند. او با لبخندی بزرگ به استقبال‌شان آمد و با عجله دست تکان داد؛ لبخندی که کوئین تنها می‌توانست آن را به‌عنوان نشانه‌ای مثبت از سوی او تعبیر کند.

روی غرفه‌اش تابلوی بسته نصب شده بود و تمام وسایل روی میز با یک ملافه پوشانده شده بودند، انگار که می‌خواست حس رازآلودی به آن اضافه کند.

کوئین به شدت وسوسه شده بود تا ملافه را کنار بزند و ببیند که زیر آن چیست. او مثل بچه‌ای بود که با اشتیاق منتظر بود تا هدیه‌های کریسمسش را باز کند. با این حال، می‌دانست که بهتر است، فرصت یک معرفی کامل را به الکس بدهد.

الکس گفت: «راستش کار خیلی سختی بود.» او کمی مکث کرد و ادامه داد: «فکر کنم بهتره با خبر بد شروع کنم.» سپس کارت پول را پس داد و سرش را پایین انداخت و گفت: «ببخشید، ولی من تمام پول کارتت رو خرج کردم.»

کوئین نتوانست جلوی خودش را بگیرد و با صدای بلند فریاد زد: «چی‌کار کردی؟!»

او مقدار زیادی پول روی کارت خود پس‌انداز کرده بود و قصد داشت پس از ترک کِروها، یک تلپورتر بخرد تا بتواند راحت‌تر از سفینه اصلی به سیاره‌های دیگر سفر کند. اما حالا با این اتفاق، تمام برنامه‌هایش به هم ریخت.

الکس با لحنی درمانده گفت: «ببخشید، ولی مواد اولیه خیلی گرون‌تر از چیزی بودن که فکر می‌کردم و برای ساختن همچین چیزی مجبور شدم بهترین کار...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی