فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 585

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۵۸۵ فرد ممنوع

گریلش‌ها هیچ تصوری نداشتند که خود را در چه موقعیت خطرناکی قرار داده‌اند. تمام اطلاعات آن‌ها از کوئین به مشاهدات‌شان در پایگاه ایگل‌ها محدود میشد و لیندا نیز کاملاً برایشان ناشناخته بود. با این وجود، رهبر مغرورشان به سادگی درباره لیندا نتیجه گیری کرده بود، نتیجه‌ای که به وضوح نادرست بود.

اگر آن زن، پس از مشاهده سرنوشت رهبر ایگل‌ها، باز هم تصمیم گرفته بود وارد نبرد نشود، تنها یک معنا داشت؛ اینکه او هیچ کس نیست و فردی ضعیف و بی‌ارزش است. البته این اشتباهی بزرگ و آشکار بود؛ شاید حتی بتوان گفت به اندازه دو اشتباه با هم وزین بود. اما چطور می‌توانستند از چیزهایی خبر داشته باشند که حتی بلیپ هم از آن‌ها بی‌خبر بود؟

سکوت شکست و گریلش‌ها نبرد را آغاز کردند؛ یکی از آن‌ها رعد و برقی را به سمت سینه‌ لیندا پرتاب کرد، دقیقاً قلب او را نشانه گرفته بود.

این تکنیک منحصربه‌فرد گریلش‌ها بود؛ اگر این شلیک با دقت و در نقطه‌‌ی درستی زده میشد، می‌توانست به‌طور موقت قلب را فلج کرده و تمام حرکات فرد را متوقف کند. رهبر تیم گریلش‌، در مبارزه قبلی از استفاده این تکنیک خودداری کرده بود، چرا که می‌دانست با وجود زرهی که دنیس بر تن داشت، این روش بی‌اثر خواهد بود.

و از بدشانسی گریلش‌ها، حریف امروزشان هم دقیقاً در همان شرایط بود. ضربه رعد و برق چیزی بیشتر از یک قلقلک برای لیندا نبود، و او نمی‌توانست تشخیص دهد که این به خاطر زره رده امپراتوری‌اش است یا بدن جدید و مقاومش.

با حرکتی سریع، لیندا به عضو خانواده گریلش رسید. تبدیل شدن لیندا تاثیری بر سرعتش نداشت؛ این تجهیزات جانوری‌اش بودند که سرعت زیادی به او بخشیده بودند. او بی‌آنکه حریفانش بفهمند با چه کسی روبه‌رو هستند، به سویشان پیش می‌رفت و قصد داشت توانایی‌های بدن جدیدش را محک بزند.

مرد به سرعت سپر زرهش را بیرون کشید؛ که از قراره معلوم از رده پیشرفته بود و آن را محکم در دستانش فشرد. جریان رعد و برق از میان سپر عبور کرد و آماده دفع ضربات لیندا شد. این سپر به توانایی خاص گریلش‌ها مجهز شده بود و اگر کسی جرات حمله‌ای به خود می‌داد، نتها حمله دفع میشد، بلکه دردی شدیدی نیز به جان ضارب می‌افتاد.

لیندا با دیدن این صحنه ذره‌ای از سرعت خود کم نکرد و درست همان‌طور که کوئین پیشنهاد داده بود، بدون هیچ تردیدی از تمام قدرتش، برای وارد کردن مشت ویرانگری استفاده کرد. سپر نتوانست هیچ مقاومتی از خود نشان دهد و لحظه‌ای بعد به صدها تکه خرد شد. مرد به بیرون کوچه پرتاب شد و روی خیابان افتاد. اگر هنوز زنده مانده باشد، باید گفت بخت یارش بوده است.

کوئین که مبارزه لیندا را زیر نظر داشت، مطمئن بود که آن مرد هنوز زنده است. اما این نتیجه فقط برای یک ضربه حیرت‌آور بود. پیروزی زودهنگام لیندا، امتیاز تجربه کوئین را به طور قابل ‌توجهی افزایش داد. از آنجا که لیندا توسط خود کوئین تبدیل شده بود، هر بار که او قوی‌تر میشد یا دشمنی را شکست می‌داد، بخشی از تجربه‌اش به کوئین منتقل میشد.

-خدایا، قدرت فرابَشری که سیستم می‌گفت اینه.

کم‌کم‌ دیگر وقت آن رسیده بود که تمام تمرکزش را روی مبارزه خودش بگذارد، چرا که حریفش آماده‌ی مشت‌‌ زدن بود و او باید به سرعت از آن‌ها می‌گریخت.

او با تکیه بر دو آیتم خاص، سعی کرده بود چابکی‌اش را به‌عنوان راه‌حل کلیدی به کار بگیرد. چکمه‌های رده پیشرفته‌ای که در این مبارزه پوشیده بود، چابکی‌اش را افزایش می‌داد، و نقابش را نیز به‌گونه‌ای تنظیم کرده بود که مهارت فعال آن، چابکی‌اش را حتی بیشتر تقویت کند. او آگاهانه چابکی را به‌عنوان آمار اصلی انتخاب کرده بود تا بتواند آن را به بالاترین حد ممکن برساند.

کوئین که نمی‌خواست از تمام قدرتش استفاده کند تا مبادا فرصت مشاهده عملکرد نوار آدرنالین را از دست بدهد، عمداً قدرتش را محدود کرد و بالاخره در حالی که مهارت ضربه‌ شبح را فعال کرده بود، مشت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی