NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 599

تنظیمات

فصل ۵۹۹: اِنو و معامله سبز

پیام ویدئویی به صورت ناگهانی ظاهر شد و تنها در همان لحظه قابل مشاهده بود. نمایش این پیام مشروط به تحقق مجموعه‌ای از شرایط بود. اگر لوگان تمام این شرایط را برقرار می‌کرد، مانند همین لحظه، تصویر در برابرش ظاهر می‌شد. والدینش چنین چیزی را در اَش برنامه‌ریزی کرده بودند.

برای انجام این کار، سه شرط وجود داشت: اول، حضور لوگان در یکی از خانه‌های گرین، برای دسترسی به سیستم اَش. دوم، رسیدن لوگان به سن هجده سالگی و سوم، تأیید قطعی مرگ والدینش.

پدرش گفت:«لوگان، میخوایم بهت بگیم، اگه ما از این دنیا رفتیم، هدفمون نجات دنیا بود. خودمون این رو انتخاب کردیم. این بخش اول ویدیوعه. اگه الان تو یکی از خونه‌هامون می‌بینیش، لطفاً برو اتاق شبیه‌سازی. اونجا همه چیزو برات توضیح میدیم.»

مادرش پیش از آنکه دوباره گریه کند و تماس ویدئویی پایان یابد،گفت:«لوگان،ما عاشقتیم.»

لوگان گفت:« هیچ‌وقت از جشن تولد خوشم نمی‌اومد.» سپس به سمت اتاق شبیه‌سازی حرکت کرد. بار سنگین رازهای خانواده گرین ذهنش را مشغول کرده بود، اما خود را برای شنیدن حقایق تلخ آماده کرده بود.

چیزی که والدین لوگان از آن اطلاع نداشتند، این بود که او مدت پیش به طور مستقل درگیر این ماجرا شده و اطلاعات زیادی را کشف کرده بود. در ظاهر، او تنها یک دانش‌آموز معمولی بود که روزهایش را در مدرسه می‌گذراند، اما در واقعیت، در جستجوی حقایق پنهان این دنیا بود.

تنها چیزی که کمی قلبش را آرام می‌کرد، حرف‌های پدرش بود. اگر والدینش جان خود را از دست داده بودند، این اتفاق در مسیر انجام کاری خوب رخ داده بود. سرنخ‌هایی وجود داشت که نشان می‌داد والدینش در خلق دالکی‌ها نقش داشته‌اند، اما او نمی‌خواست این حقیقت را بپذیرد.

آزمایشگاهی که بورگن در آن ساخته شده بو، تحت مدیریت گرین‌ها اداره می‌شد و آگاهی آن‌ها از جستجوی دالکی‌ها برای چیزی خاص، این ایده را تقویت می‌کرد.

اتاق شبیه‌سازی، فضایی بزرگ با صفحات آبی‌رنگ و خطوط شبکه‌ای در سراسر آن بود. این اتاق می‌توانست محیط‌های واقعی را به‌گونه‌ای بازسازی کند که فرد احساس کند واقعاً در آنجا حضور دارد. این فناوری واقعیت افزوده نام داشت، اما به دلیل پیشرفت چشمگیر واقعیت مجازی، در جهان چندان مورد توجه قرار نگرفت.

به‌طور خلاصه، این فناوری قدیمی بود. پیش از ورود، نفسی عمیق کشید و داخل شد. ناگهان اتاق تاریک شد و بار دیگر، صفحه مقابلش روشن شد و تصویر والدینش بر روی آن نقش بست.

این بار، هر دو نسبت به ویدئوی قبلی، واکنش‌های عاطفی کمتری از خود نشان دادند و به ‌نظر می‌رسید این ویدیو همزمان با ویدیو قبلی ضبط نشده بود. پدرش شروع به صحبت کرد و با هر جمله، فضای اطراف اتاق تغییر می‌کرد تا محیط موردنظر را بازسازی کند.

پدرش گفت: «امروز، به‌عنوان عضوی از خانواده گرین، با تاریخچه‌مون اشنا می‌شی. خانواده ما از قدیم‌الایام، ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی