فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 656

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 فصل ۶۵۶ نجات وُردن 
چند لحظه پیش، وقتی هنوز در اتاق لوگان بودند، پیتر عمیقاً درگیر این فکر بود که چگونه از شر جاز خلاص شود، که ناگهان ایده‌ای به ذهنش رسید. او سلاح روحی‌اش را به همراه داشت؛ آیتمی که به او اجازه می‌داد ظاهر افراد را به هر شکلی که می‌خواست تغییر دهد. 
نکته این بود که این آیتم فقط برای تغییر شکل دوستان و متحدان استفاده نمی‌شد؛ می‌توانستند از آن روی جاز هم استفاده کنند. نقشه این بود که جاز را با تغییر شکل به‌جای وُردن بگذارند و او را نجات دهند. 
اگر کسی برای دیدن او می‌آمد، همه چیز طوری به نظر می‌رسید که انگار وُردن هرگز نرفته است. حتی اگر جاز فریاد می‌زد و حقیقت را می‌گفت، کسی حرفش را باور نمی‌کرد. به هر حال، وُردن یک زندانی بود و طبیعی بود که برای رهایی هر چیزی بگوید. 
دستان جاز در زنجیر بودند، و حتی اگر می‌خواست، نمی‌توانست نقاب را از صورتش بردارد. شاید در نهایت حقیقت فاش می‌شد، اما این نقشه به نظر بی‌نقص می‌رسید؛ حل دو مشکل با یک تیر. و اگر جاز نمی‌خواست به سرنوشت جان دچار شود، حداقل در ابتدا مجبور بود که همکاری کند. 
دلیل دیگری هم وجود داشت که مطمئن بودند جاز شکایتی نخواهد کرد. به نوعی، استفاده از او به این شکل، او را همدست‌شان کرده بود. پیتر با توجه به شنیده‌هایش درباره نحوه اداره جزیره، یقین داشت که اگر بلیدها متوجه شوند که جاز چه کرده است، دیگر هرگز طلوع فردا را نخواهد دید، چه مقصر باشد چه نباشد. 
خود جاز هم به این حقیقت آگاه بود. 
وُردن گفت: «بچه‌ها، اینکه تا اینجا اومدین واقعاً برام مهمه، اما نمی‌تونم باهاتون بیام. اگه من رو از اینجا فرار بدین و اونا بفهمن، شما هم دشمن بلیدها می‌شین. شما نمی‌دونین خانواده من چه جور آدم‌هایی هستن.» 
لوگان پاسخ داد: «وُردن، فکر نمی‌کنی ما الان دیگه می‌دونیم خانواده‌ت چه جورین؟ به نظرت چطوری این جزیره رو پیدا کردیم؟ اتفاقاً ما بلیدها رو خوب می‌شناسیم.» 
پیتر اضافه کرد: «داستان معبد رو هم می‌دونیم، شنیدیم اونجا چی کار کردی. اصلاً همین که اومدیم اینجا، یعنی بلیدها رو دشمن خودمون کردیم. دیگه تموم شده، کاریش نمی‌شه کرد.» 
پیتر ادامه داد: «کوئین هم اینجاست، می‌دونی که بدون تو نمی‌ره. قبلاً هم با یه دشمن قوی در افتادیم و از پسش بر اومدیم، حالا یه دشمن دیگه هم روش، مگه چی می‌شه؟» 
حقیقت این بود که وُردن قصد داشت حرف‌های بیشتری بزند تا آن‌ها را قانع کند که به او کمک نکنند، اما در اعماق قلبش می‌دانست که چه می‌خواهد. 
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی