فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 658

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت ۶۵۸: در فضای باز

 
 
 
لوگان با اضطراب در اتاقش، سعی می‌کرد نقشه بکشد و فکر کند. او آنجا منتظر بود. فقط وقتی از اتاقش بیرون می‌رفت که او را صدا می‌کردند، و تا حالا فقط برای وعده‌های غذایی یا وقتی که به ندرت می‌خواستند با او صحبت کنند، او را صدا می‌کردند.
به نظر می‌رسید که آنها منتظر بازگشت هیلستون، رهبر قلعه بودند. هر وقت که او می‌آمد و فقط وقتی که او اجازه می‌داد، می‌توانستند بروند. در ذهن لوگان، او آماده بود که تا آن زمان بماند.
به طور طبیعی رفتن و جلب نکردن شک، بهترین کار برای او بود و هنوز هم می‌توانست به راحتی به یکی از پایگاه‌های خانگی‌اش برگردد، برخلاف دیگرانی که نیاز داشتند به کشتی نفرین شده برگردند.
-"کوئین، کجایی. مطمئن بودم که تا حالا باید سر و صدایی کرده باشی یا حداقل به قلعه میومدی..."
لوگان فکر کرد، اما تا حالا چنین چیزی اتفاق نیفتاده بود. هیچ خبری نبود که این نگران کننده بود، به خصوص با کسی که به اندازه او در تصمیم‌گیری‌هایش بی‌پروا بود.
لوگان فکر کرد: "اگر فقط ماسک را گم نکرده بود، شاید می‌توانست از وضعیت به‌روز شود. در مورد ماسک پیتر، او خودش آن را نابود کرده بود، قبل از اینکه لباس مبدل بپوشد و به معبد برود، که صادقانه بگویم، انتخاب هوشمندانه‌ای بود."
در آن لحظه، درحالی­که در وسط افکارش بود، صدای ضربه‌ای به در شنیده شد.
او به ساعتش نگاه کرد و دید که هنوز وقت ناهار نیست، بنابراین تعجب کرد که چرا کسی به دیدنش آمده است. قبل از اینکه لوگان حتی بتواند پاسخ دهد، براک از درها وارد شد.
براک با لبخند گفت: «سلام، لوگان.» درحالی­که دست‌هایش را پشت­سرش نگه داشته بود. او فردی سخت برای پیش‌بینی بود. حداقل در مورد ویکی، او می‌دانست که او چه فکری می‌کند.
لوگان پرسید: «سلام براک، چیزی شده؟» 
براک کمی خندید. «فکر می‌کنم بهتره قبل از جواب دادن به سؤالاتم، به حرفام گوش بدی. ببین، امروز یک اتفاق بزرگ افتاد. یکی از سیاه‌چاله فرار کرده، اسمش وردنِ. نمی‌دونم که او رو می‌شناسی یا نه؟»
قلب لوگان فروریخت.
- "چطور فهمیدن، جاز ما رو لو داده؟"
 اینطور نبود که لوگان برای این آماده نباشه، در واقع، او مطمئن بود که هنوز در قلعه بودنش بی‌گناهیش را در همه اینها ثابت می‌کند.
«فکر می‌کنی من یه ارتباطی به این مسئله دارم مگه نه؟ می‌دونم که دارم متهم می‌شم، اما متأسفم که بگم هیچ ایده‌ای ندارم که چه اتفاقی افتاده. اصلاً چرا باید بعد از آزاد کردن یکی بازم توی...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی