فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 651

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۶۵۱ دانکنی سمج و نیرومند
دانکن که تازه خودش را از زمین جمع کرده بود، با شنیدن صدای مهیب جانور در جای خود میخکوب شد.
او با خشم سرش را برگرداند و گفت: «موجود عوضی، صبر کن دستم بهت برسه!» دانکن جانور را دید که در ورودی تونلی که به‌تازگی از آن وارد شده بود، به او خیره شده است. جانور برای لحظه‌ای مکث کرد و دانکن نمی‌دانست آنچه می‌بیند واقعی است یا زاییده خیالاتش، اما قسم می‌خورد که قبل از فرار، لبخندی بر لبان جانور نقش بسته بود.
«غررررررررر!» غرشی سهمگین پیچید و بار دیگر فضا را به لرزه درآورد. دانکن به سمت صدا برگشت و بالاخره توانست آن جانور بزرگ و سیاه را ببیند؛ سرش را بالا گرفته بود و تمام چشم‌هایش که در دو طرف سرش ردیف شده بودند، از خشم باز شده و می‌درخشیدند.
دانکن چنان غرق تماشای مرد کوچک بود که وقتی وارد شد، هیچ توجهی به آنچه در پشت او قرار داشت، نکرد.
-جانور قوی‌ای به نظر می‌رسه، باید از رده امپراتور باشه، خب، خوشبختانه تجهیزات جانوریم رو با خودم آوردم.
بهترین تصمیم این بود که غار را ترک کند و کنار ورودی منتظر بماند تا مرد کوچک بیرون بیاید، اما دانکن نگران بود که از بی‌حوصلگی چرتش بگیرد و خواب‌آلود شود، و مرد کوچک بی‌صدا و بی‌آنکه او متوجه شود، از کنارش رد شود و به راهش ادامه دهد.
خنده‌های مردم روستا دوباره در ذهن دانکن زنده شد. حالا که مرد کوچک مقابلش بود، نباید این فرصت را از دست می‌داد و به نظر می‌رسید که دوستش آماده‌ی مقابله با جانور باشد، هرچند امید چندانی به او نداشت.
-شاید بتونم بقاپمش و فرار کنم.
دانکن باید زودتر دست به کار می‌شد؛ جانور بزرگ به سمت پل راه افتاده بود. 
[ارزیابی]
[رده امپراتور - جانور کیمرا] 
[وضعیت - بسیار خوب]
[خشمگین]
کوئین نیازی به پیام آخر سیستم نداشت؛ غرش‌های بلند و کرکننده‌ی جانور به اندازه کافی گویای وضعیت بودند. اما آنچه بیش از همه او را شگفت‌زده کرد، این بود که وقتی به جانور رده امپراتور نگاه کرد، هیچ ماموریت سطحی فوری برای او نمایش داده نشد. 
-آی آی سیستم، داری زیادی روم حساب باز می‌کنی. 
جانور می‌دوید و پرش به پرش به سمت آن پل شتاب می‌گرفت؛ به زودی به مقصدش می‌رسید. با دیدن این صحنه، کوئین نگران بود که نبرد روی پل به ضررشان تمام شود. از طرف دیگر، دانکن پیش‌تر به سمت پل رفته بود و کوئین چاره‌ای جز اعتماد کردن به بُردن نداشت. 
کوئین دستش را به سمت جلو دراز کرد و گفت: «بُردن، این جانور رو تو ده دقیقه تمومش می‌کنم؛ بعد می‌ریم وُردن رو نجات می‌دیم.»
بُردن با یک پرش بلند کف محکمی زد و گفت: «همینه! ما نتونیم کی می‌تونه؟»
کوئین نقاب رده امپراتور را به صورت زد و تمام امتیازها را روی چابکی گذاشت و با نهایت سرعت به سمت جانور حمله‌ور شد؛ هدفش این بود که پیش از رسیدن جانور به پل، خودش را به سکویی که جانور بر روی آن قرار داشت، برساند.
در براب...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی