فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 647

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۶۴۷ فراتر از محدودیت
لوگان، با جراحات شدید و در حالی که بی‌حرکت ایستاده بود، در فکر فرو رفته بود. درد ضرب و شتم همچنان بر بدنش سنگینی می‌کرد، همانند دفعات اولیه مبارزه با ویکی. شاید استخوان‌هایش شکسته بود، اما اهمیتی نمی‌داد. حالت صورتش با شرایطی که در آن بود، در تضاد بود.
لوگان با چرخش به سمت ویکی پرسید: «چطور این کارو انجام دادم؟»
هنگامی که به ویکی نگاه کرد متوجه جای زخمی روی شانه راستش شد که با دست آن را به آرامی می‌فشرد. گرچه آسیب، جدی یا کشنده نبود، اما چندین علامت وجود داشت که نشان‌دهنده جراحت بودند.
ویکی پاسخ داد: «بهت گفتم، نه؟ وقتی بدن انسان در شرایط ناامید کننده‌ یا بحرانی قرار می‌گیره، می‌تونه کارای دیوانه‌واری انجام بده.» او نیز خوشحال به نظر می‌رسید، گویا به دانشجویی موفق نگاه می‌کرد: « هرچند فکر نمی‌کردم نتیجه به این سرعت و اینطور باشه.»
لوگان مشتاق بود دوباره مبارزه کند، همان احساس را تجربه کند، مهارت‌های خود را ارتقا دهد و نحوه استفاده از توانایی جدیدش را بیاموزد. اما تلاش‌های کنونی بی‌نتیجه بود. برای مدت کوتاهی، لوگان دست به کاری زده بود که تاکنون سابقه نداشت.
ویکی توضیح داد: «فکر کنم هنوز کاملاً متوجه قضیه نشدی. کاری که تو کردی استفاده از سلاح روحیت بود. وقتی لمست کردم، تواناییت رو تشخیص دادم. به نظرت اولین نفر چطور سلاح روحی خودشو کشف کرد؟ از طریق تمرکز روی سینه درونی و خاموش کردن ذهن؟ نخیر، بلکه از طریق شرایط سخت و طاقت‌فرسا. مثل چالشی که تو الان توش بودی.»
ویکی با نزدیک شدن به لوگان، شروع به درمان او کرد، کاری که چندین بار پیش از این انجام داده بود. دیدگاه لوگان نسبت به ویکی کاملاً تغییر کرده بود.
لوگان در ابتدا ویکی را فردی می‌دید که صرفاً از مبارزه لذت می‌برد و از او به‌عنوان یک هدف استفاده می‌کرد. اما از طریق این تجربیات، توانسته بود در زمان کوتاهی، پیشرفت قابل توجهی داشته باشد.
پرسید: «می‌تونیم دوباره مبارزه کنیم؟» 
ویکی پاسخ داد: «فکرکنم گفته بودی جنگجو نیستی. فعلا بهتره استراحت کنیم. اگه بهت بیش از حد فشار بیارم تا اجباراً از سلاح روحت استفاده کنی، ممکنه وضعیت بدتر بشه. شاید کل بدنت از کار بیوفته و برای همیشه خاموش بشه.»
لوگان پرسید: «واقعا همچین چیزی ممکنه؟». برای او، آنچه ویکی می‌گفت و آنچه یاد می‌گرفت، دنیایی ناشناخته بود که پیش از این، از آن مطلع نبود. وقایع به گونه‌ای غیرمنطقی رخ می‌دادند و او توان درک آن‌ها را نداشت.
«فردا می‌تونیم دوباره بجنگیم. بهت حسودیم میشه، باید سلاح روحتو گرامی بدونی و بهش احترام بذاری. این نشون میده که تو برخلاف ما، یه بلید نیستی، ما سلاح روح نداریم. شاید این موضوع به توانایی‌های ما یا عوامل دیگه‎ای مرتبط باشه، ولی تا الان هیچ‌کس...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی