سیستم خوناشامی من
قسمت: 649
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۶۴۹ بلیدهای نامرئی
بُردن و کوئین در حال عبور از جنگل بودند و به سمت دامنه آتشفشان پیش میرفتند. اما این بار بیش از همیشه محتاط بودند؛ چرا که به زودی باید با یک جانور رده امپراتور مبارزه میکردند و نمیخواستند انرژیشان را در نبرد با جانوران رده پادشاه در مسیر هدر دهند.
آنها توافق کرده بودند که کوئین بهتنهایی با جانور رده امپراتور روبهرو شود تا هم مهارتهایش را ارتقا دهد و هم سطح تواناییهایش را بسنجد. بُردن از دور نظارهگر بود و قرار بود فقط در صورت بروز مشکل وارد عمل شود. با این حال، حتی بُردن هم اطمینان نداشت که بتواند این جانور را شکست دهد.
کوئین به تواناییهایش باور داشت، اما اگر ادعا میکرد که اصلاً دلواپسی ندارد، دروغ گفته بود. او قبلاً هم یک جانور رده امپراتور را شکست داده بود، اما آنبار دوستانش با منحرف کردن حواس جانور به او کمک کرده بودند.
کوئین هم میخواست جانور رده امپراتور را بهتنهایی شکست دهد؛ فرصتی بود تا قدرتش را محک بزند. اگر میتوانست جانوری را که حتی بُردن قادر به شکست دادنش نبود از پا درآورد، دیگر نیازی به مبارزه مجدد بین این دو نبود و میتوانستند هر دو با هم برای نجات وُردن بروند.
بُردن گفت: «نگران نباش، دیگه لازم نیست اینقدر آهسته پیش بریم. نمیدونم چرا، ولی هرچی به اون لوح بزرگ نزدیکتر میشیم، جونورا کمتر میشن. یه بار که قدرت تغییر شکلم داشت تموم میشد، فرار کردم و خودم رو به اینجا رسوندم. وقتی از زمین گِلی رد شدم و به زمین خشک رسیدم، جونور یهو ایستاد؛ انگار نمیتونست از یه نقطه مشخص جلوتر بره. فقط جانورای رده امپراتور و بالاتر میتونن به اون لوح نزدیک بشن، ولی خودم تا حالا چیزی بالاتر از امپراتور ندیدم.»
کوئین با شنیدن حرفهای بُردن کنجکاو شد و پرسید: «خودت نزدیک لوح رفتی؟ شاید یه چیزی اونجاست که نمیذاره جلوتر برن.»
بُردن پاسخ داد: «نه، نرفتم. وُردن بهم تأکید کرد که هیچوقت بدون خودش اونجا نرم. قول دادم و سر قولم میمونم، ولی بازم نمیتونم نپرسم، تو هم این انرژی عجیبی که ازش میاد رو حس میکنی؟»
کوئین چشمانش را بست و سعی کرد تمرکز کند، اما هیچ انرژیای از لوح حس نکرد، نه از خود لوح و نه از اطراف آن. او تلاش کرد از مهارت ارزیابیاش استفاده کند، ولی لوح آنقدر دور بود که نمیتوانست به آن دسترسی داشته باشد.
کوئین پاسخ داد: «چیزی حس نمیکنم.»
بُردن دیگر چیزی نگفت و فقط به مسیرش ادامه داد.
-چرا، چرا هرچی به اون لوح نزدیکتر میشیم من یه چیزی حس میکنم، ولی کوئین نمیتونه؟ شاید باید وقتی وُردن رو نجات دادیم ازش بپرسم.
اتاقی که به لوگان داده شده بود، بزرگ و دلباز بود، اما ظاهر مدرنی نداشت؛ گویی از زمان ساخت هیچ تغی...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

