فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 664

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل۶۶۴­: توانایی نجات جان
لوگان به این نتیجه رسید که پیش از آنکه به همراه کودکان به جستجوی دیگران بپردازد، بهتر است مسیر فرار را پیدا کرده و امن سازد. مقصد بعدی آنها ساحلی بود که سکوی پرتاب فضاپیماها در آنجا مستقر بود. با رفع این مشکل، یکی از آنها می‌توانست در کنار کودکان بماند و دیگری جستجوی کوئین و وردن را ادامه دهد.
در حالت ایده‌آل، لوگان امیدوار بود که به محض رسیدن آنها، کوئین و وردن در آنجا حضور داشته باشند. با نزدیک شدن به هدف، سرعتشان را کاهش دادند و پام ویت را به جلو فرستادند.
انتظار می‌رفت ساحل تا حدودی تحت حفاظت قرار داشته باشد، زیرا یکی از آشکارترین مسیرهای فرار بود. فرستادن پام یک فریب بود. اگر کسی به او برخورد می‌کرد، قطعاً او را می‌شناخت و پیش از هر اقدامی، پرسش‌هایی مطرح می‌کرد.
اگرچه ویت‌ها قادر به سخن گفتن نبودند، اما همین موضوع برای انجام یک حمله غافلگیرانه علیه آنها کفایت می‌کرد. با این­حال، پس از جستجویی مختصر در ساحل، پام سر تکان داد و اعلام کرد که کسی در ساحل حضور ندارد.
لوگان به همراه عنکبوت‌هایش موضوع را مورد بررسی قرار داد و به‌نظر می‌آمد که صحت داشته باشد.
دیل پرسید: «این خبرِ خوبی نیست؟» 
پیتر گفت: «خب، ممکنه یه تله باشه.» 
هنگامی که لوگان به ماجرا فکر کرد، به این نتیجه رسید که تمامی ساکنان معبد جان باخته‌اند. در آن هنگام، تنها روستاییان و ساکنان قلعه باقی‌ مانده بودند و اگر براک از فرار او از قلعه چشم‌پوشی کرده بود، شاید فرمان گشت ساحل را به کسی نداده بود.
از پام خواستند تا پیش‌گام شود و او بدون تردید به سوی سفینه رفت و برگشت، درحالی­که همه با دقت و نگرانی او را زیر نظر داشتند. برخی انتظار داشتند که ناگهان، مردانی از میان شن‌‌ها بیرون بیایند یا اتفاقی غیرمنتظره رخ بدهد، اما چنین نشد. پیتر نفر بعدی بود و پس از آنکه از ایمنی اطراف اطمینان حاصل شد، همه به حرکت درآمدند.
کودکان با هیجان فریاد زدند: «بالاخره می‌تونیم از اینجا فرار کنیم!» 
در آن لحظه، پیتر دیگر نیازی به حفظ ظاهر ساختگی‌اش ندید و نقابش را برداشت.
پیتر گفت: «هنوز نه، ما منتظریم تا وردن واقعی بیاد. فعلاً که ازش خبری نیست.» 
برخی از کودکان حیرت‌زده پرسیدند: «چیی؟ تو وردنِ واقعی نبودی؟» تعدادی نیز به درستی تصمیم خود شک کردند؛ اما در نهایت متوجه شدند که نتیجه مورد نظر، با حضور یا عدم حضور وردن، به دست آمده است. 
لوگان توضیح داد که وردن در نجات کودکان نقش اساسی ایفا کرده است و این خبر، قلب و وجدان آنها را آرام کرد. 
سفینه متوسطی را یافتند که ظرفیت حمل همه آنها را داشت. پیتر به همراه پام به منظور مراقبت از کودکان، سوار سفینه شدند. با وجود نقابی که بر چهره می‌زد، شناخت عمیقی از آنها داشت و...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی