سیستم خوناشامی من
قسمت: 668
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل۶۶۸: من وُردن نیستم
برج عظیم آب همچنان میچرخید و با تغذیه از دوقلوها، هر لحظه بزرگتر و قدرتمندتر میشد. از فاصله دور، سفینهای دیده میشد که در نزدیکی گرداب، در هوا معلق بود و با زحمت سعی میکرد تعادلش را حفظ کند.
برج عظیم آب همچنان میچرخید و با تغذیه از دوقلوها، هر لحظه بزرگتر و قدرتمندتر میشد. از فاصله دور، سفینهای دیده میشد که در نزدیکی گرداب، در هوا معلق بود و با زحمت سعی میکرد تعادلش را حفظ کند.
سیل با سردرگمی پرسید: «خداحافظی؟»
سیل نمیفهمید که وُردن و راتن چه میگویند. آنها بارها تلاش کرده بودند تا سیل را به حالت قبلیاش برگردانند، اما تمام تلاشهایشان بینتیجه بود. حالا، ادعا میکردند که دلیل ناتوانی سیل در ذخیره شش توانایی را یافتهاند. به نظر میرسید اینبار آنها واقعاً به جواب درست رسیدهاند.
آنها تلاش کرده بودند مانند ویکی و پای، دستهایشان را در هم قفل کنند تا بتوانند هر سه بهطور همزمان کنترل بدن را بهدست بگیرند و روی صندلی بنشینند، اما هیچکدام از این روشها کارساز نبود و هیچوقت نتیجهای نداشت.
وُردن توضیح داد: «وقتی من و راتن وارد ذهنت شدیم، متوجه شدیم که کنترل کامل خودمون رو داریم. از همون روز اول این حس رو داشتیم که هر وقت بخوایم، میتونیم محو بشیم. انگار ارادهمون اجازه میداد به دلخواه از ذهنت ناپدید بشیم؛ مثل این بود که خودمون رو به حالت بیهوشی فرو ببریم.»
وُردن ادامه داد: «دلیل اینکه هیچوقت این کار رو نکردیم کاملاً مشخصه؛ ما میترسیدیم. نگران بودیم که اگه وارد این حالت بشیم، شاید دیگه هیچوقت نتونیم برگردیم. بالاخره، وقتی ذهنمون رو خاموش کنیم، چطوری میتونیم دوباره روشنش کنیم؟»
سیل فریاد زد: «باورم نمیشه، نقشه بزرگت اینه؟ حتی مطمئن نیستی کار کنه!»
حالا دیگر سیل با صدای بلند صحبت میکرد تا بقیه صدایش را بشنوند، اما دیگران تنها شاهد کلمات سیل بودند و از محتوای کامل گفتوگوی آن سه نفر اطلاعی نداشتند. با اینحال، سیل چنان خشمگین و برافروخته بود که هیچکس جرئت نزدیک شدن به او را نداشت.
سفینه آماده حرکت بود، اما وقتی لوگان سعی کرد موتورهای پیشرانه را روشن کند، با مشکل روبهرو شد. مکش گرداب بیش از حد قوی شده بود؛ نیروی گرداب سفینه را به سمت خود میکشید و در آستانه فروبردن آن بود. نبردی شبیه طنابکشی در جریان بود و به نظر میرسید که سفینه در حال باختن است، چرا که لحظهبهلحظه به گرداب نزدیکتر میشد.
وُردن گفت: «آره، ولی به امتحانش میارزه. درست از همون وقتی که من و راتن وارد ذهنت شدیم، دیگه نتونستی شش تا توانایی رو نگهداری، پس اگه ما ناپدید بشیم، باید جواب بده.»
سیل فریاد زد: «نمیخوام! من نمیخوام شماها برید! ما یه قراری داشتیم؛ قرار بود اون کاربر توانایی خاص رو پیدا کنیم و از اون بخوایم شما دوتا رو تو بدنهای جدید بذاره. حالا اگه شما دوتا ذهنتون رو خاموش کنید، من باید تنهایی چطوری این کار رو انجام بدم؟»
وُردن و راتن سکوت کردند.
سیل ادامه داد: «راتن، اصلاً باورم نمیشه تو با این موافقت کنی! تو میخواستی زندگی کنی، درسته؟ تو یه بدن میخوای.»
راتن جواب داد: «من همون روز مُردم سیل، همون روز که تو ساحل من رو زدی. هر کاری که تا حالا کردم، هر دعوایی که راه انداختم و هر مبارزهای که کردم، ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


