سیستم خوناشامی من
قسمت: 669
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 669: پیوستن به جنگ
بالاخره، کوئین چشمانش را باز کرد. در یک مکان غیرمنتظره اما آشنا قرار داشت. این یکی از اتاقهای کشتی نفرین شده بود. به احتمال زیاد، اتاق خودش.
بالاخره، کوئین چشمانش را باز کرد. در یک مکان غیرمنتظره اما آشنا قرار داشت. این یکی از اتاقهای کشتی نفرین شده بود. به احتمال زیاد، اتاق خودش.
«واقعاً باید از بیدار شدن به این شکل دست بردارم. باید چند روز گذشته باشه! به احتمال زیاد.» کوئین این را گفت، اما سپس سرش شروع به زنگ زدن کرد و تصاویری در ذهنش نمایان شد.
وقایعی که وقتی به خونخوار تبدیل شده بود اتفاق افتاده بودند، در ذهنش شروع به پخش شدن کردند. احساس میکرد که او در آنجا حضور دارد، با اینکه آنجا نبود و نمیتوانست چیزهایی که اتفاق میافتاد را کنترل کند.
وقتی درد متوقف شد، شادی وجودش فراگرفت؛ به نظر میرسید که همگی موفق شده بودند به کشتی برسند. آخرین صحنهای که دید، این بود، که مجبورش کردهاند که به زنی ناشناخته حمله کند و فلاسک را در ساحل بنوشد.
برایش سخت بود که در مورد کارهایی که وقتی به خونخوار تبدیل شدهبود، انجام داده فکر کند، او احساس بدی داشت. میدانست که تمام آنها کار خودش بوده، اما در عینحال، فقط مثل دیدن یک فیلم بود که خودش شخصیت اصلی آن باشد، هیچکدام از آنها واقعی به نظر نمیرسید و حداقل نمیدانست که آن زن غریبه چه کسی بود، که این موضوع عذابوجدانش را کمتر میکرد.
با اینحال، او مسئول مرگهای زیادی بود، مثل مردم روستا. کوئین نمیخواست آنها را بکشد، اما وقتی این کار را کرده بود، به اندازهای که تصور میکرد یا حداقل به اندازهای که امید داشت، احساس غم نکرده بود.
مثل همان زمانی که با سانشیلدها جنگیده بود و میدانست چرا.
زمانی که بهعنوان وینسنت زندگی کرده بود، انگار بیشتر از آنچه که متوجه شدهباشد، بر رویش تأثیر گذاشته بود. او هنوز کوئین بود، شخصی که نمیخواست به کسی آسیب بزند، اما وقتی این کار را میکرد دیگر درد، غم یا احساس پوچی در وجودش نبود.
به خاطر کشتن روستاییان، کوئین شش امتیاز اضافی بهخاطر مصرف خون آنها به دست آورده بود. امتیازهایی که از گروه خونی O بهدست آورده بود را استفاده کرد، اما بقیهی امتیازها، انتخاب زیادی در موردشان نداشت. تقریباً همه آمارهایش اکنون بالای پنجاه بود، آن هم بدون حساب کردن تجهیزات هیولایی.
با این حال، صفحهی پیامهای رو به رویش بیش از هر چیز دیگری خوشحالش کرده بود.
[تبریک! مأموریت تکمیل شد]
[پاداش سطحبندی فوری دریافت شد]
[شما اکنون سطح 39 هستید]
مأموریتش اصلاً پیچیده نبود، بنابراین کوئین انتظار چیزی جز سطحبندی فوری را داشت. با اینحال هنوز از نظر او این یک پاداش بزرگ بود، بهویژه بهخاطر لِوِلی که در آن قرار داشت. چون در سطح فعلیاش، لول-آپ (افزایش سطح) از طریق کسب تجربهی معمو...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


