سیستم خوناشامی من
قسمت: 672
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 672: تماس با پیوِر
پس از بهروزرسانی همه به یافتههای فعلی، جلسه همانجا متوقف شد. همگی تصمیم گرفتند که آنها نیز در تصرف سیارههایی از سانشیلدها که درحالحاضر بدون ادعا باقی ماندهاند، شرکت کنند. اما قبل از آن، باید گروهی که در سیارهشان بدون اجازه ساکن شدند را بیرون میانداختند.
پس از بهروزرسانی همه به یافتههای فعلی، جلسه همانجا متوقف شد. همگی تصمیم گرفتند که آنها نیز در تصرف سیارههایی از سانشیلدها که درحالحاضر بدون ادعا باقی ماندهاند، شرکت کنند. اما قبل از آن، باید گروهی که در سیارهشان بدون اجازه ساکن شدند را بیرون میانداختند.
فعلاً نباید هیچ اقدامی انجام میدادند. همانطور که بلیپ گفته بود، مردم هنوز در حال بهبودی بودند و اطلاعات بیشتری درباره ساختار قدرت گروه جدید مورد نیاز بود، بنابراین فعلاً به اشتراکگذاری سیاره ادامه میدادند و به طور منظم به شکار میرفتند.
کوئین نیز قصد داشت به شکار برود. پس از مبارزه با دوقلوها و گذراندن وقت با بوردن در جنگل، متوجه شد که نیاز دارد مهارتهای جنگی خودش را بهبود بخشد. امیدوار بود که بیشتر با مهارت سایه تمرین کند و آخرین مهارت را که در سطح هفت بود باز کند و به سطح هشت برساند.
کوئین فکر کرد؛ "شاید باید به زمینهای جدید برم؟ باید تعدادی هیولای سطح امپراتور اونجا باشه. بزار ببینم وقتی دارم میرم کسی میخواد باهام بیاد؟"
وقتی جلسه به پایان رسید، بلیپ از کوئین خواست تا تنها صحبت کنند و در حالحاضر هر دو در اطراف کشتی در حال صحبت بودند.
بلیپ پرسید: «اتفاق خاصی برای خواهرم افتاده؟»
«هان؟» کوئین با نگرانی پاسخ داد. «چی باعث شده همچین چیزی بگی؟»
«هیچی فقط از زمان حادثهی هیولای سطح امپراتور، همش بهانهتراشی میکنه و با ما شکار نمیاد. فکر میکنه من احمقم، اما واقعاً نمیخوام از خودش درباره این بپرسم. اگر تصمیم گرفته که از من پنهانش کنه، پس باید مسئله بزرگی باشه، اما کنجکاوی داره من رو میکشه. حدس میزنم که یه اتفاقی براش افتاده که نمیخواد دربارش صحبت کنه.»
"بله، یک اتفاق بزرگ براش افتاده. یک خونآشام کنترلنشده گلوش رو برید و من مجبور شدم خواهرت رو به یک آندِد تبدیل کنم." کوئین قصد داشت همهچیز را بگوید، هرچند که گفتن حقیقت غیرممکن بود.
راستش، کوئین از نگهداشتن این راز خسته شده بود. میخواست به بقیه بگوید که خودش چه موجودی است و یا حتی بقیه. درحالحاضر هر دوی لیندا و سم نیز خونآشام بودند و اگر میخواستند تا از تمام قدرتشان استفاده کنند نگهداشتن این راز سختتر هم میشد.
این افراد به او اعتماد داشتند و مطمئن بود که حتی اگر بفهمند، اهمیتی نمیدهند. همانطور که لوگان و وردن اهمیتی نمیدادند. نمیتوانست بفهمد چرا خونآشامها فکر میکنند که پنهان کردن رازشان اینقدر مهم است.
چرا انسانها و خونآشامها نمیتوانستند با هم زندگی کنند؟ با اینحال، زمانی که بهعنوان وینسنت زندگی کرده بود به او جواب این سؤال را داد.
چون خونآشامهایی بودند که با این موضوع موافق نبودند. که خودشان را بالاتر از انسانها میدیدند و هرگز اجازه نمیدادند که این اتفاق بیفتد. اگر چنین گروهی وجود داشت یا تأسیس میشد، کوئین مطمئن بود که این گروه از خونآشامهای مخالف در پشت صحنه عمل کرده و سعی میکردند از شر آن خلا...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
