سیستم خوناشامی من
قسمت: 686
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۶۸۶: در آستانهی جنگ
برخلاف انتظار کوئین، دیگران نهتنها با نگهداشتن کریستالهای رده امپراتور توسط او مخالفتی نداشتند، بلکه از این تصمیم راضی هم بودند. تنها درخواستشان چند کریستال رده پادشاه و بودجهای برای پروژههای سفینه بود. بهطور کلی، هیچکس مخالفتی با اینکه کوئین کریستالهایی که با هم جمعآوری کرده بودند را نزد خود نگه¬دارد، نداشت.
آنها بهخوبی میدانستند چه دشمنانی ممکن است سر راهشان ظاهر شوند و آنقدر مغرور نبودند که باور داشته باشند بدون کوئین میتوانند کاری از پیش ببرند. افزایش قدرت او به سود همهی گروه بود.
خانوادهی نفرینشده در حال¬حاضر نمیتوانست از نظر تعداد با جناحهای دیگر رقابت کند. در یک نبرد گسترده، احتمالاً در موضع ضعف قرار میگرفتند و بیشتر اعضایشان جان خود را از دست میدادند. حتی اگر کوئین و رهبران زنده میماندند، چه فایدهای داشت؟
بدون اعضایی برای رهبری، تلاش برای ساختن و تقویت چنین مجموعهای، از همان ابتدا معنایی نداشت؛ بهویژه وقتی توان محافظت از افرادشان را نداشتند.
آنها قدرت تخریب سلاح روحی کوئین را دیده بودند، بنابراین تقویت بهترین داراییشان ضروری بود. بنابراین، وقتی او کریستالهای رده امپراتور را درخواست کرد، کسی مخالفتی نکرد.
در ابتدا، مخالفتهایی با تصمیم کوئین برای تنها به شکار رفتن وجود داشت، اما در نهایت، بهعنوان رهبر، او اختیار داشت که بهدلخواه خود عمل کند. سم و لیندا نیز از تصمیم او حمایت کردند و اجازه دادند که بهتنهایی برود. آنها دلیل این انتخاب را میدانستند؛ کوئین قدرتهایی داشت که نمیتوانست در حضور دیگران بهراحتی به نمایش بگذارد و همین بهکارگیری آنها را دشوار میکرد.
کوئین با استفاده از تله¬پورتر به پناهگاه رسید، تمام لوازم مورد نیازش را همراه داشت. البته بهجز یک چیز؛ فلاکس خونش. او آخرین فلاکس را با خون خودش پر کرد و در اختیار الکس گذاشت تا در صورت نیاز از آن تغذیه کند.
برای یکبار هم که شده، کوئین از کز درخواستِ لطفی کرد؛ از او خواست که وقتی گزارشش را به دنیای خونآشامها میدهد، فلاکسهای بیشتری را همراه خودش بیاورد. کز درخواست او را بدون هیچ سؤالی پذیرفت.
فعلاً کوئین فلاکس فکس را قرض گرفته بود و به این ترتیب دو فلاکس ۱۰۰ میلیلیتری و یک بانک خون ۲۰۰ میلیلیتری در اختیار داشت. مجموعاً، او ۴۰۰ میلیلیتر خون همراه خود داشت.
این یکی از طولانیترین سفرهای انفرادی کوئین بود و قرار بود در آن با گرسنگی دستوپنجه نرم کند. او راهیِ سرزمین جدید بود؛ کسی در آن اقلیم دورافتاده پرسه نمیزد. پس اگر گرفتار شرایطی اضطراری میشد، کسی نبود تا از خونش تغذیه کند؛ بنابراین، باید کاملاً آماده میبود.
کوئین به نقشه نگاهی انداخت و مسیر طیشده در شکار قبلی را بهدقت بررسی کرد. این بار تصمیم داشت به عمق بیشتری از سرزمین جدید برود و بهطور خاص، بهدنبال جانورانی با عنصر آتش بگردد، تا بتواند سلاح جدیدش را بسازد.
شاید میتوانست در بیابان، جانوری با کریستالهای عنصری پیدا کند، اما این کار خطرناک بود؛ بنابراین تصمیم گرفت مناطق دیگری را جست...
برخلاف انتظار کوئین، دیگران نهتنها با نگهداشتن کریستالهای رده امپراتور توسط او مخالفتی نداشتند، بلکه از این تصمیم راضی هم بودند. تنها درخواستشان چند کریستال رده پادشاه و بودجهای برای پروژههای سفینه بود. بهطور کلی، هیچکس مخالفتی با اینکه کوئین کریستالهایی که با هم جمعآوری کرده بودند را نزد خود نگه¬دارد، نداشت.
آنها بهخوبی میدانستند چه دشمنانی ممکن است سر راهشان ظاهر شوند و آنقدر مغرور نبودند که باور داشته باشند بدون کوئین میتوانند کاری از پیش ببرند. افزایش قدرت او به سود همهی گروه بود.
خانوادهی نفرینشده در حال¬حاضر نمیتوانست از نظر تعداد با جناحهای دیگر رقابت کند. در یک نبرد گسترده، احتمالاً در موضع ضعف قرار میگرفتند و بیشتر اعضایشان جان خود را از دست میدادند. حتی اگر کوئین و رهبران زنده میماندند، چه فایدهای داشت؟
بدون اعضایی برای رهبری، تلاش برای ساختن و تقویت چنین مجموعهای، از همان ابتدا معنایی نداشت؛ بهویژه وقتی توان محافظت از افرادشان را نداشتند.
آنها قدرت تخریب سلاح روحی کوئین را دیده بودند، بنابراین تقویت بهترین داراییشان ضروری بود. بنابراین، وقتی او کریستالهای رده امپراتور را درخواست کرد، کسی مخالفتی نکرد.
در ابتدا، مخالفتهایی با تصمیم کوئین برای تنها به شکار رفتن وجود داشت، اما در نهایت، بهعنوان رهبر، او اختیار داشت که بهدلخواه خود عمل کند. سم و لیندا نیز از تصمیم او حمایت کردند و اجازه دادند که بهتنهایی برود. آنها دلیل این انتخاب را میدانستند؛ کوئین قدرتهایی داشت که نمیتوانست در حضور دیگران بهراحتی به نمایش بگذارد و همین بهکارگیری آنها را دشوار میکرد.
کوئین با استفاده از تله¬پورتر به پناهگاه رسید، تمام لوازم مورد نیازش را همراه داشت. البته بهجز یک چیز؛ فلاکس خونش. او آخرین فلاکس را با خون خودش پر کرد و در اختیار الکس گذاشت تا در صورت نیاز از آن تغذیه کند.
برای یکبار هم که شده، کوئین از کز درخواستِ لطفی کرد؛ از او خواست که وقتی گزارشش را به دنیای خونآشامها میدهد، فلاکسهای بیشتری را همراه خودش بیاورد. کز درخواست او را بدون هیچ سؤالی پذیرفت.
فعلاً کوئین فلاکس فکس را قرض گرفته بود و به این ترتیب دو فلاکس ۱۰۰ میلیلیتری و یک بانک خون ۲۰۰ میلیلیتری در اختیار داشت. مجموعاً، او ۴۰۰ میلیلیتر خون همراه خود داشت.
این یکی از طولانیترین سفرهای انفرادی کوئین بود و قرار بود در آن با گرسنگی دستوپنجه نرم کند. او راهیِ سرزمین جدید بود؛ کسی در آن اقلیم دورافتاده پرسه نمیزد. پس اگر گرفتار شرایطی اضطراری میشد، کسی نبود تا از خونش تغذیه کند؛ بنابراین، باید کاملاً آماده میبود.
کوئین به نقشه نگاهی انداخت و مسیر طیشده در شکار قبلی را بهدقت بررسی کرد. این بار تصمیم داشت به عمق بیشتری از سرزمین جدید برود و بهطور خاص، بهدنبال جانورانی با عنصر آتش بگردد، تا بتواند سلاح جدیدش را بسازد.
شاید میتوانست در بیابان، جانوری با کریستالهای عنصری پیدا کند، اما این کار خطرناک بود؛ بنابراین تصمیم گرفت مناطق دیگری را جست...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.