سیستم خوناشامی من
قسمت: 689
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۶۸۹: قدرت فوقالعاده!
بهمحض اینکه مردها از سفینه پیاده شدند، همه فهمیدند که آنها چه کسانی هستند. ردای سفید معروفشان بارها در شبکههای مختلف تلویزیونی و اخبار نمایش داده شده بود. حالا هم، در مرکز جنگ داخلی بودند و یکی از تنها دو خاندان بزرگ باقیمانده محسوب میشدند.
سؤال بزرگی که ذهن همه را، از جمله اعضای خانوادهی نفرینشده، مشغول کرده بود این بود که: اینجا چه کار دارند؟
هکتور در صف اول ایستاده بود. لباسش شبیه به بقیهی همراهانش بود، اما با این تفاوت که حاشیههای سبزی روی آن دیده میشد و آستینهایش چاکی داشت که ساعدهایش را نشان میداد. این لباس، نشانهای از این بود که او عضوی از طبقهی آلتوم در خانوادهی گریلش است، که بالاترین رتبه در بین سه طبقهی این خاندان محسوب میشد.
اما ۹ نفر دیگر که پشت¬سر او بودند، چنین ویژگیای نداشتند. آنها ردای کاملاً سفید بر تن داشتند که نشان میداد از طبقهی هومیلیس هستند، پایینترین طبقه در سلسلهمراتب خانوادهی گریلش. با این¬حال، اینکه آنها کسی از کلاس آلتوم را فرستاده بودند، اهمیت ماجرا را نشان میداد و باعث تعجب بقیه، بهویژه هلن شده بود.
هکتور به سمت مرکز حرکت کرد و درحالی¬که اطراف را بررسی میکرد، انگار دنبال کسی میگشت. اما ظاهراً ناامید شد، چون تنها چیزی که دید بلیپ بود که سعی داشت از تماس چشمی اجتناب کند، سرش را برگردانده و زیر لب سوت میزد.!
وقتی هکتور و دو نفر از همراهانش به مرکز رسیدند و به سمت دو گروه رفتند، همه برای احترام، کمی خم شدند؛ حتی اعضای دیزی و انگلها هم همین کار را کردند.
هکتور پرسید: «رهبر جناحتون کجاست؟»
لیندا جواب داد: «مشغول کاره، ولی تا چند روز دیگه برمیگرده.»
هکتور از این پاسخ کمی ناامید شد. اگر کوئین اینجا نبود، پس او برای چه آمده بود؟ در واقع، تنها دلیلی که این درخواست پذیرفته شده بود، اُوِن بود. اون آنقدر سرش شلوغ بود که نمیتوانست خودش به این سیاره بیاید، پس از هکتور خواسته بود که بر اوضاع نظارت کند و مهارتهای کوئین را در دوئل بسنجد.
تونی پرسید: «اصلاً چرا اینجان؟ چرا باید به یه جناح درجه F کمک کنن؟»
هلن جواب داد: «نمیدونی؟ این سیاره قبلاً متعلق به خانوادهی گریلش بوده، و جناحی به اسم کلاغها برای اونها کار میکرده. اطلاعات چیز مهمیه، شما باید یه کم تحقیق میکردید. البته، تا جایی که من میدونم، ارتباطشون قطع شده بود، اما شاید هنوز هم یه جورایی به هم وصل باشن»
«پس این دلیل قبول کردن دوئله؟ یعنی به همین خاطر اینقدر مغرورانه رفتار میکردن؟!» مانتیس با عصبانیت گفت و به جلو قدم برداشت تا بقیه هم بشنوند.
مانتیس اعلام کرد: «ما نمیدونستیم که این سیاره متعلق به خانوادهی گریلشه و این جناح زیر نظر شماست. ما قصد نداریم با شما بجنگیم یا دردسر درست کنیم. دوئل لغو شد!»
هکتور به سمت او چرخید و فقط نگاهش کافی بود تا ترس در دل مانتیس بیفتد. در واقع، مانتیس امید داشت که قدرتش را به دیزی نشان دهد و بعد از تصرف این سیاره، بتواند در جناح...
بهمحض اینکه مردها از سفینه پیاده شدند، همه فهمیدند که آنها چه کسانی هستند. ردای سفید معروفشان بارها در شبکههای مختلف تلویزیونی و اخبار نمایش داده شده بود. حالا هم، در مرکز جنگ داخلی بودند و یکی از تنها دو خاندان بزرگ باقیمانده محسوب میشدند.
سؤال بزرگی که ذهن همه را، از جمله اعضای خانوادهی نفرینشده، مشغول کرده بود این بود که: اینجا چه کار دارند؟
هکتور در صف اول ایستاده بود. لباسش شبیه به بقیهی همراهانش بود، اما با این تفاوت که حاشیههای سبزی روی آن دیده میشد و آستینهایش چاکی داشت که ساعدهایش را نشان میداد. این لباس، نشانهای از این بود که او عضوی از طبقهی آلتوم در خانوادهی گریلش است، که بالاترین رتبه در بین سه طبقهی این خاندان محسوب میشد.
اما ۹ نفر دیگر که پشت¬سر او بودند، چنین ویژگیای نداشتند. آنها ردای کاملاً سفید بر تن داشتند که نشان میداد از طبقهی هومیلیس هستند، پایینترین طبقه در سلسلهمراتب خانوادهی گریلش. با این¬حال، اینکه آنها کسی از کلاس آلتوم را فرستاده بودند، اهمیت ماجرا را نشان میداد و باعث تعجب بقیه، بهویژه هلن شده بود.
هکتور به سمت مرکز حرکت کرد و درحالی¬که اطراف را بررسی میکرد، انگار دنبال کسی میگشت. اما ظاهراً ناامید شد، چون تنها چیزی که دید بلیپ بود که سعی داشت از تماس چشمی اجتناب کند، سرش را برگردانده و زیر لب سوت میزد.!
وقتی هکتور و دو نفر از همراهانش به مرکز رسیدند و به سمت دو گروه رفتند، همه برای احترام، کمی خم شدند؛ حتی اعضای دیزی و انگلها هم همین کار را کردند.
هکتور پرسید: «رهبر جناحتون کجاست؟»
لیندا جواب داد: «مشغول کاره، ولی تا چند روز دیگه برمیگرده.»
هکتور از این پاسخ کمی ناامید شد. اگر کوئین اینجا نبود، پس او برای چه آمده بود؟ در واقع، تنها دلیلی که این درخواست پذیرفته شده بود، اُوِن بود. اون آنقدر سرش شلوغ بود که نمیتوانست خودش به این سیاره بیاید، پس از هکتور خواسته بود که بر اوضاع نظارت کند و مهارتهای کوئین را در دوئل بسنجد.
تونی پرسید: «اصلاً چرا اینجان؟ چرا باید به یه جناح درجه F کمک کنن؟»
هلن جواب داد: «نمیدونی؟ این سیاره قبلاً متعلق به خانوادهی گریلش بوده، و جناحی به اسم کلاغها برای اونها کار میکرده. اطلاعات چیز مهمیه، شما باید یه کم تحقیق میکردید. البته، تا جایی که من میدونم، ارتباطشون قطع شده بود، اما شاید هنوز هم یه جورایی به هم وصل باشن»
«پس این دلیل قبول کردن دوئله؟ یعنی به همین خاطر اینقدر مغرورانه رفتار میکردن؟!» مانتیس با عصبانیت گفت و به جلو قدم برداشت تا بقیه هم بشنوند.
مانتیس اعلام کرد: «ما نمیدونستیم که این سیاره متعلق به خانوادهی گریلشه و این جناح زیر نظر شماست. ما قصد نداریم با شما بجنگیم یا دردسر درست کنیم. دوئل لغو شد!»
هکتور به سمت او چرخید و فقط نگاهش کافی بود تا ترس در دل مانتیس بیفتد. در واقع، مانتیس امید داشت که قدرتش را به دیزی نشان دهد و بعد از تصرف این سیاره، بتواند در جناح...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

