فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تناسخی که نمی‌خواستم

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
" امروز خسته کننده بود."  

خب بخاطر اینکه هفته اول باز شدن آکادمیه امروز فقط دو کلاس داشتیم که هیچ کدوم بدرد من نمیخورد. 

راستش من کلا قصد ندارم خودم رو قوی کنم، بلکه قصد دارم کسانی رو پیدا کنم که برای من بجنگند. 

چرا؟ 

دلیلش توی صفحه وضعیتیه که سیستم بهم نشون داده. 

 ______________________ 

نام: دامیان ون آرکان 

نژاد: انسان 

استعداد: هیچ 

توانایی: چشم دانا《B》 

موهبت: هیچ 

نفرین: _شیطان خاموش《B》_شمشیر شکسته《D》_تناسخ لعنتی《A》_شرور درجه سه《E》 

________مشاهده ادامه_______ 

خب صفحه وضعیت من به صورت خلاصه مفهوم آشغال رو بهم انتقال میده. 

نه تنها هیچ محبت یا استعداد شگفت انگیزی مانند تناسخ های کلیشه‌ای ندارم..بلکه یه عالمه نفرین های مزخرف دارم که هر کدوم به نوعی من رو ضعیف می‌کنند. 

برای مثال نفرین "شمشیر شکسته" من رو در استفاده از شمشیر کاملا شکست خورده می‌کنه طوری که حتی نمیتونم درست یک شمشیر رو به دست بگیرم. 

ذهنم رو از این افکار منفی و آشغال دور می‌کنم تا بتونم روی هدفم تمرکز کنم. 

چند روز قبل نامه‌ای به یکی از دوستان صاحب قبلی این بدن نوشتم..با اینکه خودش یک آشغال بی مصرف بود اما در بین دوستانش آدم های مفیدی پیدا می‌شدند. 

مثلا پسر نوجوان یک بازرگان موفق که به صورت کاملا اتفاقی اون هم مثله دامیانِ قدیمی یک آشغال به تمام معناست..البته مثله دامیان این آشغال بودنش رو در ملاء عام نشون نمیده..بلکه او نیک مار خوش خط و خاله..یه آدم دو رو حتی پست تر از دامیان. 

اما من از وقتی تناسخ پیدا کردم عاشق اینجور آدما شدم..چون میتونم بدون هیچ احساس گناهی از اونها سوء استفاده کنم، به هر حال حتی مرگ انگل های اجتماعی مثله اونها کسی رو ناراحت نمیکنه. 

دامیان متوجه نشده بود اما وقتی که داشت به اون چیز ها فکر می کرد، لبخند کج و ترسناکی روی لبانش نقش بسته بود...

کتاب‌های تصادفی