فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تناسخی که نمی‌خواستم

قسمت: 7

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
این سیستم بد جور دلش دعوا میخواد..حیف که پاداش ماموریت خوبه... 

××× 

در گوشه ای دیگر از جهان..درون قصری از جنس یخ دختری رنگ پریده در حال قدم زدن بود، موهای نقره ای رنگ بلندش کف سرد و یخی قصر را پشت سرش جارو می کرد.  

[ هدف تناسخ شما یافت شد ] 

دختر، چشمان درشت آبی رنگش را به سمت صفحه سفید رنگی که در هوا معلق بود می چرخواند..حدود سه سال بود که منتظر این پیام سیستم بود. 

[ هدف تناسخ شما: کشتن دامیان ون آرکان، پنجمین پرنس پادشاهی آرکان است، موفق باشید. 

پاداش: برآورده شدن یکی از آرزوهای شما، بدون قید و شرط.] 

" دامیان..ون..آرکان." دختر به آرامی آسمی که به تازگی سیستم به او گفته بود را زمزمه می‌کند. 

××× 

( آرِل POV ) 

چ-چرا ارباب جوان اونطوری رفتار کرد.. 

آرِل همانطور که روی نیمکت خودش در ردیف سمت چپ کلاس نشسته بود اتفاقات توی زمان استراحت رو به خودش یادآورس می‌کرد. 

با یاد آوری اون اتفاقات سایه صورتی کم رنگی روی گونه هایش افتاد و با هر دو دستش گوه پایین پیراهنش را محکم در دستانش فشرد. 

ارباب دامیان همونجور که شایعات می‌گفتن خشنه اما..یجورایی..باحاله. 

با اینکه من فقط یک خدمتکار رده پایینم اما اون وقت با ارزشش رو برای حرف زدن با من تلف میکنه..اکن واقعا...خیلی مهربونه.

کتاب‌های تصادفی