فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تناسخی که نمی‌خواستم

قسمت: 15

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
هووف هووف.." نفس نفس زنان زیر سایه، به دیوار تکیه می‌دهم. 

[ ماموریت روزانه شماره 1 تکمیل شد.] 

[چابکی شما 10% افزایش یافت.] 

" هووف..خسته کننده بود..اما ارزشش رو داشت." به آرامی دستم را به دیوار تکیه می دهم و می‌ایستم. 

" خب..حالا نوبت بارفیکسه.." 

با اینکه سه عالمه نفرین داشتم اما فیزیک بدنیم قوی بود و استقامت بالایی هم دارم. 

اما.. 

" لعنتیی..این ماموریت ها هنوزم زیادیههه!!." دامیان فریاد می زند. 

" هوف...آخیش..خالی شدم.. حالا باید به ماموریت دوم رسیدگی کنم." 

به آرامی دوباره به سمت محل تمرین حرکت می‌کنم. 

دامیان خبر نداشت که یک دختر با موهای سرخ در آنجا منتظر اوست.

[ ببخشید که این قسمت انقدر کوتاه بود...]

کتاب‌های تصادفی