جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 324
فصل ۳۲۴ - ریلگان الکترومغناطیسی
فقط خواندن اسم شیئی که در دستانش بود باعث شد قلب بای زهمین با سرعت کمی بیشتر از حد معمول شروع به تپش نامنظم کند. با این حال، پس از خواندن کامل توضیحات شئ، ضربان قلبش به قدری تند شد که یک لحظه خود بای زهمین را ترساند.
[جواهر فضای ذخیرهساز مایع ( گنج درجه حماسی ): تمام آمار ۲۰+. تجهیزات ذخیره سازی با تمرکز بر حفظ خلوص مایعات. می تواند تا ۵۰۰۰۰۰ لیتر از هر ماده مایع را ذخیره کند و آن ماده را در شرایط خوبی نگه دارد. در داخل جواهر، انبارهای جداگانه و متفاوتی وجود دارد که امکان نگهداری همزمان مایعات مختلف را بدون نگرانی از مخلوط شدن آنها فراهم می کند. وزن جواهر بدون توجه به حجم مایع افزایش نمی یابد. وضعیت فعلی: در حال حاضر مایعی در داخل جواهر ذخیره نشده است.]
وقتی که او سرانجام پردازش تمام اطلاعات مروارید در دستانش را به پایان رساند یک نفس بریده غیرارادی از دهان بای زهمین خارج شد.
تا وقتی به گنج مربوط می شد، چه چیزی را بیشتر از همه آرزو می کرد؟ یک حلقه ذخیره سازی! این از اولین لحظه ای بود که او حلقه ذخیرهسازی لیلیث را در روزهای اولیه آخرالزمان دید، زمانی که وقتی بای زهمین بیهوش شده بود، او گنجهایی را که از آنها محافظت میکرد را بیرون آورد.
چطور بای زهمین آرزوی چنین گنجی را نداشته باشد؟ یک حلقه ذخیره سازی چیزی بود که زندگی او را از هر نظر بی نهایت آسان می کرد. حتی در حال حاضر او مجبور بود برای سفرهای طولانی مدت یک کیف چرمی وصل شده به کمر یا یک کوله پشتی کوهنوردی بزرگ را بر روی پشت خود حمل کند. چنین چیزی بسیار ناخوشایند بود و در یک نبرد مرگبار باعث می شد تمام اقلام به دقت ذخیره شده از بین بروند.
با این حال، با یک حلقه فضای ذخیرهسازی چنین چیزهایی جای نگرانی نداشت.
حالا، در حالی که جواهر در دستان بای زهمین به اندازه حلقه ذخیره ساز فضایی لیلیث ارزشمند یا شگفت انگیز نبود، چنین چیزی کاملاً طبیعی بود. بالاخره، حلقه ذخیرهسازی فضایی لیلیث گنج درجه افسانهای بود؛ در حالی که جواهر ذخیرهساز مایع گنج درجه حماسی بود. حتی اگر اختلاف فقط یک درجه فاصله داشت، تفاوت واقعی بین این دو درجه به اندازه مقایسه گل و لای با ابرهای سفید بود.
بای زهمین وقتی فهمید گنجی که در دستانش بود چه کاری می تواند انجام دهد بسیار خوشحال شد.
از این که خود گنج در مجموع ۱۲۰ امتیاز آمار اضافه میکند بگذریم، صرفاً این واقعیت که میتوانست مایعات را نگه دارد و همزمان آنها را جدا کند تا از مشکل مخلوط شدن جلوگیری کند، همینش به تنهایی از دید بای زهمین بسیار ارزشمند بود. انگار که همین بس نبود، جواهر کوچکی که در دست داشت گنجایش وحشتناک ۵۰۰۰۰۰ لیتری را داشت!
با این حال، هیجان بای زهمین خیلی زود پس از فکر کردن به چیزی کم شد.
«اینجوری نمیتونم قبولش کنم.» در حالی که به شانگوان بینگ شو نگاه میکرد سرش را تکان داد و آهی در دلش کشید.
اگرچه او واقعاً آن را می خواست و در واقع به طور غیرمستقیم در مرگ میمون غول پیکر مرتبه دوم سهیم بود، اما حقیقت این بود که بای زهمین مشخص بود که اساساً هیچ تلاشی نکرده است. به هر حال، تمام کاری که او واقعاً انجام داد این بود که یک مهارت را به کار برد و بس. کسی که در واقع برای بدست آوردن این گنج تلاش کرد و تا سر حد مرگ جنگید در واقع شانگوان بینگ شو بود.
شانگوان بینگ شو با شنیدن این حرف ها لب هایش را ورچید. او کمی عصبانی گفت: «هر چند من قبلاً میدونستم ک...
کتابهای تصادفی



